ادمخواری رسمی ایرانی یا انیرانی؟

نگارنده ی وبلاگ پژواک یونان در مقاله ای یکسویه از سر تنگ نظری و دشمنی  با فرهنگ ایرانیان باستان ادم خواری را رسمی ایرانی خوانده است . دقت در  منابع و رفرنس های ارائه شده توسط ایشان نشان میدهد که نتیجه گیری و ادعاهای او بسیار سست و ساده انگارانه است از همینرو تعفنِ تعصب و تعبد و تعرب وی از هرسوی نوشتارهای ایشان هویداست بی انکه ذره ای حرمت عقل و انصاف را نگاه دارد!
نویسنده از قول پلینیوس مینویسد :  «استانس Ostanes یا Osthanes جادوگری بود که این رفتار را اختراع و باب کرد ، تو ای استانس تمام قوانین مرسوم و استاندارد بشر را پایمال و نقض کردی ، تو مخترع و مبدع این وحشیگری و هیولا صفتی هستی که انسانها اعضای بدن یکدیگر را بخورند ! یقین داشته باش که بی شک بشر نام تو را بخاطر این بدعت کثیف از یاد نخواهد برد ، براستی چه چیزی او را بدین مقصود رهنمون ساخت ؟ »

نویسنده وبلاگ پژواک یونان با استناد به این نقل و قول ادمخواری را رسمی ایرانی نامیده است . براین قول چند ایراد عمده وجود دارد از ان جمله :

1- این گفته پلینیوس  که استانس مبدع ادم خواری بوده است  ، به هیچ روی سخنی پذیرفتنی نیست ،  زیرا مورخ شهیر هرودوت - که چندین سده پیش از پلینیوس میزیسته است - از اقوامی یاد میکند که ادم خوار بوده اند  . هرودوت درباره انان مینویسد :

«اندروفاگ ها - ادم خواران- وحشیانه ترین اداب و عادات را دارند و با هیچ عدالت و قانونی اشنایی ندارند. چادرنشین و بیابانگردند و مانند سکاها لباس می پوشند،  اما زبانی مخصوص به خود دارند و یگانه ساکنان این مناطق هستند که از گوشت ادمی تغذیه میکنند»تاریخ هرودوت کتاب 4 بند 106 + همچنین هرودوت از رسم بودن ادم خواری در میان ماساگت ها -همان قومی که کوروش بزرگ با انها جنگیده است -  سخن گفته است هرودوت درباره انان می نویسد :

«هنگامی که مردی به نهایت پیری رسیده همه نزدیکان  او گرد آیند و اورا همزمان با چند راس حیوان قربانی میکنند ، بعد گوشت ها را می پزند و با انها ضیافت ترتیب میدهند این به نظر آنان نیک فرجام ترین زندگی برای هر انسانی است» کتاب 1 بند216

2- هیچ یک از مورخان باستان رومی و یونانی و کلدانی و چینی و... با تمام دوستی ها و دشمنی هایی که با ایرانیان داشته اند هرگز چنین رسمی برای ایرانیان و فرهنگ ایرانیان نقل نکرده اند.

3- منابع دینی قانونی ایرانی زرتشتی نیز از این کار بشدت نهی کرده اند تا انجاکه  حتی پختن جسد گناه نابخشودنی و فرد خاطی مستحق مرگ شمرده  شده است. ن.ک. وندیداد فرگرد8 بند73-74  و کسانی که مرده ی سگ و انسان بخورند سزایی سخت و دردناک خواهند داشت چنانکه در وندیداد امده است : « ای دادار گیتی استومند ، ای اشو: چه گونه ان مردان پاک شوند ، ای مقدس ای هورامزدا که مرده [=نسا] را بخورند از سگ و یا از مردۀ مردم؟ انگاه گفت اهورامزدا : ناپاک هستند ای اشو، ای زرتشت : ان مردم را خان و مان برکنید، ودل از سینه برکنید ، ان مردم را روشن چشم از حدقه بیرون اورد . به ایشان ان گناهکاران که گوشت مردار خورده اند اُبَر تا به ناخن دروج نسوش حمله میکند ناپاک می شوند پس از ان برای همیشه برای جاودان» ن.ک وندیداد فرگرد 7 بند 23-24 (ترجمه هاشم رضی جلد2ص744)

بعلاوه در منابع دیگری نیز از مرده خواری و هم از جادوگری به کرات و مرات بشدت نهی شده است : «برای دارو و درمان نباید نسا خورد چه در زند وندیداد امده اگر کسی نسا(=مرده) خان و مانش به باید کندن ، و دلش را تن بیرون کشید..تا رستاخیز روانش در دوزخ باشد» همچنین در کتاب زات سپرم امده که « چون زرتشت بیمار شد پزشک جادوگری از وی خواست که او از ادرار خود بخورد اما زرتشت دریافت و فرمود انرا برانند» این عمل نزد ایرانیان باستان انقدر زشت بوده است که مغان به ایین مقرر داشتند که حتی اگر « چارپایان یا مرغ خانه از نسا(=مرده) خورد تا یکسال گوشت و پوست و پشم و تخم و شیر ان بکار نیاید و همگی ناپاک است و اگر حیوان ابستن شد بچه ی انهم تایک سال ناپاک است»مشروح را بنگرید به هاشم رضی، وندیداد جلد 2 ص794  - 797 ، یادداشت شماره 98


4- این غیر قابل انکار است که ممکن است فردی در جامعه ای یا فرهنگی یا ایینی بدعتهایی رواج دهد و مسلما اموزه های چنین فردی هرگز مربوط به ان ایین یا فرهنگ نیست. همانگونه که بدعتهای فروان در ایین مسلمانی از اغاز تا امروز توسط افردا بسیاری رواج داده شده است که میتوان به رهبر بهاییان ، وهابیان ، مجاهدین خلق (منافقین) و هزاران فرد دیگر اشاره داشت
5- پلینیوس در جلد سی ام کتاب تاریخ طبیعی خود درباره مغان و سحر و جادوگری انان سخن به میان اورده است و استانس را به عنوان فردی که در جادوگری بسیار توانمند بوده یاد میکند. اما باید دانست که در فرهنگ ایرانیان باستان و ایین رسمی کشور جادوگری بشدت نکوهش و رد شده است ( ن.ک. ارداویرافنامه فرگرد 35 ، فرگرد 76 ، فرگرد81)
و اصولا  برخی از مناطق یونان باستان به مرکز سحر و جادوگری مشهور بوده است . استاد هاشم رضی در کتاب ایین مغان ص 287 مینویسد : «اما در مورد جزیره پروکونه سوس که مرکز ساحران و جادوگران و امور عجیبه و غریبه ساحری بوده ، در تاریخ اطلاعات بسیاری مضبوط است. داستان رستاخیزهای ساحری که پیروانی داشت بنام آریس تیس Aristis  مشهور است و هرودوت انرا نقل کرده است . (کتاب 4 بند15) آریس تیس در خانه یکی از پیروانش می میرد . مرید وی مرگش را به جمع مریدان اعلان میکند . پس از چندی در سیزی کوس Cyzicus  خود را بر اشنایان ظاهر میکند . هفت سال پس از رستاخیز اول ، در پروکونه سوس دگر باره ظاهر شده و مجموعه شعری تخت عنوان اری ماس پی arimaspi می سراید (الهام الهی؟!! ). پس از سه قرن و نیم در متاپون تیوس metapontus دوباره وجود زنده خودرا نمایان می سازد و در جوار معبد اپولو، شبستانی می ساززد و پیکره ی خود را در ان قرار میدهد. روایاتی دیگر در همین باب به وسیله استرابو XXII.ص589 ) نقل شده است که وی بزرگترین ساحر جهان و دارای مجموعه سرودهای اری ماس پی ین اپوس arimaspian-epos است و بع عقیده بعضی استاد هومر بوده است.»
مترجم فرانسوی هم ذیل بند 15 کتاب 4 هرودوت مینویسد : آریستیس با ناپدید شدن و دوباره پدیدار شدن هایش، با حضور همزمان در چند جا ، با مرگهای ظاهری اش ، با حالتهای شور و خلسه های طولانی که طی آن روحش به سفرای دوردست می رفت(ازمن:معراج؟) ، با تبدیل شدن هایش به کلاغ ، پرنده پیک و پیشگو در ایین پرستش آپولون ، مانند اباریس هوپربوریایی (کتاب4بند36) نمودار مذهب شَمَن پرستی اهالی سیبری است. به نوشته پلینوس مجسمه او در پروکونس روح اورا در حال خارج شدن از بدن و تبدیل شدن به کلاغ نشان میدهد!
6- جادوگری و ساحری در مصر باستان وجود داشته است تا انجاکه ساحران و جادوگران نیز دریارا  به مانند موسی (ع) میشکافتند. دکتر محمد بیومی مهران دراینباره اورده است :
در داستان دیگری در همین پاپیروس – داستان شاه «اسنه فرو» (=سنفرو، سرسلسله چهارم) و دختران کاخ میخوانیم  که : یک روز که پادشاه پریشان خاطر و دل تنگ می نمود کاهن کاخ ، جاجام عنخ، به او سفار ش کرد که به دریاچۀ قصر برود و از هوای تازه و تماشای دیدنی های آن، به ویژه  تماشای قایقرانی دختران جوان زیبا، خاطر خویش خوش سازد. شاه این رای را پذیرفت و دسته ای دختران زیبا و خوش اندام را با خود برد، دخترانی که لباسی جز توری بدن نما براندام نداشتند، به زیبایی اواز میخواندند و در میان انبوه درختان و شاخه ها در دریاچه قایق می راندند و شاه با تماشای انان و شیرین کاریهایشان از دل می ستاند که ناگاه یکی از دختران دست از پارودزدن بازداشت و شکوه و بهانه اورد که گل سرش به دریا افتاده است، به فرمان شاه گل های سر دیگری برای او اوردند اما او هیچ یک را نپذیرفت و پافشاری کرد که گل سر خودم را میخواهم، شاه ناگزیر و بی درنگ کاهن، جاجام عنخ ، را فراخواند و او وردی خواند و جادویی کرد که اب دریاچه شکاف برداشت و دو نیمه شد و همه اب ها در یک سوی دریاچه روی هم انبوه شد به  گونه ای که بلندی اب که پیش تر داوزده گز بود اینک بیست و چهار گز شد و سوی دیگر دریاچه بی اب ماند و آن گل سر روی پاره ای سفال شکسته پیدا شد کاهن با اشاره ای انرا به صاحبش بازگرداند.» جلد2 ص 157

7- در ایین یهودی نیز برخی کاهنان و یهودیان به جادوگری شهره بوده اند تا انجا که در ایه ی 102 سوره ی بقره از ان یاد شده است.

8- در ایین اسلام گرچه جادوگری حرام و فردی که به جادو تمسک جوید را کافر خوانده اند اما برخی مسلمین به جادو تمسک میجستند که البته این نه بمعنای انست که جادوگری در اسلام حلال بوده و نه بمعنای انست که جادوگری در میان مسلمانان رسم بوده است! انطور که بزرگمر نویسنده پژواک یونان از سر دشمنی و بی انصافی به ایرانیان موارد زشت و کریهی را منتسب میکند . نمونه های که برخی مسلمانان به جادو تمسک میجستند و بزرگان ایین انهارا نهی میکردند:
عَنِ النَّهْدِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عِيسَى بْنِ سَقَفِيٍّ وَ كَانَ سَاحِراً يَأْتِيهِ النَّاسُ فَيَأْخُذُ عَلَى ذَلِكَ الْأَجْرَ قَالَ فَحَجَجْتُ فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمِنًى فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا رَجُلٌ كَانَتْ صِنَاعَتِيَ السِّحْرَ وَ كُنْتُ آخُذُ عَلَيْهِ الْأَجْرَ وَ كَانَ مَعَاشِي وَ قَدْ حَجَجْتُ وَ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيَّ بِلِقَائِكَ وَ قَدْ تُبْتُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَهَلْ لِي فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ مَخْرَجٌ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ حُلَّ وَ لَا تَعْقِد. بحارالانوار جلد76 ص210 تا ص214 درباره جادوگری است.

ترجمه عیسی سقفی گوید من جادوگر و ساحر بودم و مردم پیش من می امدند و براین کار خود دستمزد میگرفتم و از این راه امرار معاش میکردم سالی به حج رفتم و در انجا به حضور  ابوعبدالله امام صادق رسیدم شرح کارهایم را گفتم و گفتم حالا توبه گردم. از امام صادق پرسیدم ایا این کار یعنی جادوگری قسمت یا بخش جایزی هم دارد . فرمود: بله بگشا ولی نبند(یعنی جایز است باجادومشکلی را بازکنی نه پیش پای مردم مشکلی بگذاری)



یکی دیگر از منابع و رفرنس هایی که پایه ی  ادمخواری ایرانیان خوانده شده گزارش هرودوت درباره لشکر کشی کبوجیه است. که بزرگمهر نویسنده پژواک یونان از قول او مینویسد:

«بعضی از پارسیان به آدم خواری افتادند و از هر ۱۰ نفر ۱ نفر قربانی میشد»

درپاسخ به این نقل هم باید به چند نکته ذیل اشاره داشت :
1- نقل هرودوت دراینباره در زمانی است که در لشکر کشی کبوجیه بسوی اتیوپی (گرچه در اصل این لشکرکشی تردید وارد شده) لشکریان از فرط گرسنگی و از سر ناچاری و درماندگی به خوردن یکدیگر روی اوردند واضح است که در چنین وضعی اثبات نمیشود که ادم خواری رسمی از یک جامعه بوده است.

2- این نقل قول ، کوتاه و تحریف گونه است زیرا هردوت در ادامه مینویسد : «وقتی کبوجیه از ادم خوار شدن سربازان اگاه شد از لشکرکشی به اتیوپی چشم پوشید» کتاب 3 بند25

3- در جنگ جهانی دوم مردمان اروپایی از قحطی و گرسنگی که به انها حادث شده بود به خوردن انسان روی اوردند:
«  در منطقه تحت اشغال "شوروي" نيز مك دونو شباهت‌هاي تكان‌دهنده‌اي را بين اوضاع مردم و سياست قحطي عمدي كشاورزان اوكرايني توسط استالين در دهه 1930 مشاهده مي‌كند. "در آنجا نيز همانند اوكراين مواردي از آدمخواري گزارش شده بود، كه طي آن مردم گوشت فرزندان مرده خود را مي‌خوردند"» ن.ک . خبرگزاری فارس http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8811101664

همه ی منابع مورد استناد این نویسنده ایران ستیز موارد بی اساسی است که بالاتر اشاره شد که در این جوابیه بخوبی روشن گشت که استناد و استدلال براین موارد تا چه اندازه سست و بی پایه و ناشی از نفرت و دشمنی است.

بیداری اسلامی یا ازادی سلفی ؟

در اغاز دیگرگونیها در جهان عرب رسانه ها و صاحب نظران وابسته به جمهوری اسلامی با شور و شوق و ذوق بسیار سعی میکردند که خیزشها و خروشهای جهان عرب را خیزشی اسلامی بنامند و در این راستا انقلابهای منطقه ای را انقلابهایی صرفا اسلام گرایانه و غرب ستیزانه جلوه دهند حتی سعی میشد با برگزاری کنفرانسهایی به روشنفکران صاحبنظران و اندیشمندان این جوامع از لحاظ برخورد با غرب ، امریکا و خصوصا اسرائیل خط مشی هایی القا و دیکته شود . اینکه چنین نامگذاری تا چه حد صحیح بوده است یا اینکه برگزاری کنفرانسهای بین المللی در این باره تا چه اندازه در ارتباط با منافع ملی ایران موفق بوده است موضوع سخن نیست. اما اینکه رسانه ها و صاحبنظرانی که میخواستند این جریان را جریان صرفا ضد غربی و برای اسراییل بسان یک زلزله تشبیه کنند تا چه اندازه تا امروز صحیح و باب میل بوده موضوع این سخن است.

با شروع این خیزشها و خروشهای عربی برخی گمان میکردند که خیزشهای ضد اسرائیلی در منطقه شروع شده و شمشیر بیدارشدگان مسلمان (=بیداری اسلامی؟) علیه اسراییل برپا خواهد شد و اسراییل را چون زلزله ای مهیب با چالش روبرو خواهد کرد و دیگر ایران در مواجهه با اسرائیل در منطقه منزوی و تنها نیست بلکه اینک کشورههای دیگرگون شده با خواستگاه اسلامخواهی در کنار سیاستهای ایران علیه اسرائیل خواهند بود! و مسلمین یک قدم به وحدت اسلامی نزدیکتر شده اند!

اما با گذشت بیش از دوسال از این جریانات میبینیم نتنها چنین نشده ،شمشیرهایی علیه اسراییل بسیج نشده یا سیاستهایی علیه ان رژیم اتخاذ نگشته که گزافه نیست بگوییم همان شمشیرهایی که برخی انتظار برپا شدنش را علیه اسراییل میکشیدند همینک در تمام جهان عرب علیه شیعیان و حتی ایران برپا شده است! اگر روزگاری سلاطین و حاکمان این کشورها اجازه کوچکترین فعالیت مذهبی گروهی را به اسلامگرایان نمیدادند و با کوچکترین جریان سیاسی اسلامگریان شدیدا برخورد میکردند و نمادهای اسلامی از مدارس و دانشگاه ها و ادارات دولتی برچیده میشد (و ازاینجهت که جلوی رشد افراطگرایی در مناطق مستعد رامیگرفتند -که پیامدش وحشیگری و بینظمی است- کار قابل تقدیری انجام میدادند) امروز گروه های تندرو ی سلفی و وهابی با حمایتهای مالی ال سعود و .... در این کشورها بشدت در حال رشد و عضو گیری هستند و شاخصه ی اصلی چنین گروه هایی ضد شیعی و ضد ایرانی بودن انهاست. برای این گروهها و مذاهب و فرقه ها هرگز مهم نیست که امریکا چه گفته، چه کشوری را اشغال کرده یا در پی چه هدفی است یا اسراییل چه میکند مسلمان را میکشد یا مداوا میکند چقدر از سرزمینهای اسلامی را اشغال کرده وسیاستش برای اینده چست و چه هدفی داردو... هیچکدام از اینها مهم نیست برای انها این مهم است که روافض در منطقه قدرت گرفته اند (روافضی که) "بنا به شایعه " عمر را زنازاده میخوانند همسران رسول الله را زناکار و بدکاره میگویند(چنانکه در دیدار احمدینژاد با یکی از شیوخ الازهر دیدیم و شبکه های عربی وابسته ) به صحابه توهین میکنند (و امثال این...) اینها برای ایندسته از مسلمین بسیار حائز اهمیت و از نان شب واجب تراست و دشمن این دسته از مسلمین نه امریکا و اسراییل که رافضیان (=بدیدگاه انان) است. امروز بجای اینکه بخیال خام برخی شمشیرهای مسلمین علیه اسرائیل و غرب و امریکا برپا باشد در حال دریدن شکمهای دختران و زنان در سوریه و عراق است انهم در راستا و همراه با سیاستهای امریکاو اسراییل. و اینک جنگ مذهبی شدیدی درحال گسترش بتمامی منطقه است. برخوردهای جامعه ی الازهر و مصر هم نشان داده است که انتظار اعتدال و بیطرفی و دعوت به وحدت از انان تا چه حد بیجا و واهی است . باری، اگر در نام این خیزشها و خروشهای عربی تردید داشته باشیم اما میتوان گفت که این دیگرگونیها تنها چیزی که سبب شده یقینا ازادی عمل سلفی ها در تمامی این جوامع است و این یعنی باید منتظر وحشیگری و ویرانی و تکفیر جنگ مذهبی بیشتر و وسیعتر باشیم.

 

درعجبم که برخی مسلمین در کشور ما از وحدت اسلامی سخن میگویند! از وحدت میان مسلمانان! و کشورما هم بنا به ارزوی حضرت امام (ره) یک هفته را به این عنوان نامگذاری کرده است و سالهاست که در این هفته کنفرانسهایی با دعوت جمعی از علمای دیکر مذاهب برگزار میشود . اما چه وحدتی؟ میان چه کسانی ؟ کسانی که از الفبای اسلام تا اخرین حرفش از اغازش تا انتهایش بایکدیگر اختلاف و حتی تضاد دارند؟ وحدت را حتی ۱۱ امام معصوم که عاقلترین و برگزیده ترین ها بودن نتوانستند برقرار کنند ان یازده امام معصوم چه امام علی که توانست زمام امور مسلمین را بدست گیرد و چه امامان باقر و صادق که فرصتی بسیار در نشر فرهنگ شیعی داشتتند وحدتی بوجود نیاوردند خلاصه اینکه ۱۵۰۰سال است که مسلمین با یکدیگر در نزاع و درگیری و اختلاف و تکفیر یکدیگرند ایا میتوان در زمانه ی حاضر که این اختلافات و درگیریهای کمتر نشده انتظار وحدت داشت؟!

مسدود شدن همیشگی ناگفته های ایران باستان!

پس از  ارسال  مقاله ای با عنوان " در محکومیت تجاوز و تخریب اماکن مقدسه ادیان"  شاهد برخورد خشمگین متعصبین مذهبی بودیم  که درپی این برخورد انتظار گزارشگری و اصطلاحا "مخبری"  این  متعصبین و متحجرین و مزدوران مذهبی حکومتی  میرفت ! ( طبق رد یابی من در چندسایت از طریق وبلاگ "پژواگ یونان" احتمالا شخصی نام مستعار حمورابی) بهرترتیب این وبلاگ فیلتر شد! اینجانب امید داشتم که بتوانم از طرق قانونی در رفع فیلتر وبلاگ به نتیجه برسم  اما پس از پیگری قانونی  امروز مشخص شد که   کارگروه مصادیق مجرمانه  درخواست بنده را برای رفع فیلتر رد کرده است:

 

 

شگفتتر  اینکه موارد مشمول فیلتر ینگ  در ان کارگروه  تقریبا همه چیز را دربر میگیرد  موارد اسلامی ان بقرار زیر است

 ۱. محتواي الحادي ومخالف موازين اسلامي(بند1ماده6 ق.م)





همجنسگرایی سنت اصیل یونانی

 

ـــــــ

چندی پیش متوجه شدم که یکی از وبلاگ های ایران باستان ستیز مطلبی را با عنوان " همجنسگرائی ؛ سنتی اصیل و ایرانی" را منتشر کرده است .

نگارنده این مطلب دراغاز مقاله به چند مرجع تاریخی استناد کرده مینویسد :

هرودوت در کتاب اول در ذیل عنوان "عادات پارسیان" می نویسد :«هیچ قوم و ملتی مثل ایرانیان راه ورسم بیگانه را زود وآسان فرا نمیگیرند از میان این نوآوری ها همجنسگرایی است که از یونانیان اموخته اند» کتاب 1/75 ولی هلانیکوس مورخ معاصر هرودوت مینویسد که چنین نیست و همجنس گرایی نه از یونان که از بابل وارد ایران زمین شده است «این بابلیان بودند که رسم همجنسگرایی را در ایران رواج دادند»فقره69

درادامه ان نگارنده به دو مرجع دیگر استناد کرده و مینویسد : گزنفون مورخ بزرگ یونانی نقل میکند (سند) که مرد مادی ، عاشق چهره کوروش شد و کوروش هم او را پسندید و این دو بارها از هم لب میگرفتند و معاشقه می کردند

فیلسوف بلند آوازه ما ، امپریکوس ، اما حقیقتی تاریخی را اینگونه برملا میکند :«لواط در میان ما چیزی شرم آور یا به بیان بهتر غیرقانونی است ، ولی چنین نگرشی در میان ژرمن ها(Germanic) وجود ندارد ، ایرانیان عادت به افراط در لواط و همجنسگرائی و مقاربت با مردان دارند اما در روم به موجب قوانینی ، انجام چنین کارهایی ممنوع است»

درباره ی استنادات فوق نکات ذیل قابل تامل است:

1- هرودوت در گزارش مورد استناد(1/135) واژه پارسها را بکار برده است ونه ایرانیان. هرچند این نکته در وهله ی اول ممکن است درخور اهمیت نباشد بدین دلیل که معمولا وازه پارسها و یا مادها دران تاریخ و تواریخ باستانی یونانی به جای کل ایرانیان بکار میرود اما گزارش اولیه هرودوت از اغاز سلطه پارسیان در جنوب ایران نشان میدهد که پارسها بعنوان قوم مطرح بودند این قرینه هنگامی که درکنار نحوه ی بکارگیری واژه پارس و ماد در بند 135 قرار میگیرد گمانی برجای نمینهد که مقصود او دران بند تنها پارسیان - بعنوان قوم- مدنظر هستند . بند ۱۳۵ را بدون سانسور بخوانیم:

« هیچ قومی به اندازه پارسها آغوش با اغوش باز پذیرای اداب ورسوم بیگانگان ندارند. [دقت شود]چنانکه جامه مادها را به عنوان پوشاکی زیباتر از لباس خود برگزیدند و پوشیدند یا جوشن مصری را بر زره خود ترجیح دادند یا هرگونه خوش گذرانی که چیزی درباره آن بشنوند و آشنا شوند زود به ازمایش آن میپردازند چنانکه همجنس بازی و پسر بازی را از یونانیان آموختند» کتاب اول بند135

خواننده اندیشمند با پیش چشم داشتن بند 135 بخوبی متوجه میشود که ایران با ان گستره سرزمینی و فرهنگی در ۲۵۰۰ سال پیش سرزمینی تک قومیتی و انهم قوم پارسی نبوده است. مادها نیز از اقوام بسیار معروف و مشهور بوده اند[وتعداد بیشتری از این اقوام را داریوش در کتیبه اش باز مشمارد] اما هرگز در خطاب هرودوت برای تقلید پذیری از بیگانگان مادها و دیگر اقوام یاد نشده اند بلکه تصریح شده است که لباس مادها مورد تقلید پارسها واقع شده است! و این نکته خود میرساند که مقصود هرودت تا حد زیادی تنها قوم پارسی در جنوب ایران است واقعیت امروزین نیز چنین است اگر مادهارا مردمان غربی و یا کردهای امروزین بدانیم میبنیم که این عزیزان چقدر برداشته های غنی فرهنگی خود تعصب دارند و در حفظ آن کوشا هستند داشته هایی چون زبان باستانی تا لباس معروف قومی! بنابراین نمیتوان واژه پارسها در بند 135 را به کل ایرانیان ترجمه نمود

2-هردوی گزارشات هرودوت و هلانیکوس گویای اینست که همجنس گرایی رسمی اصیل و ایرانی نبوده است بلکه رسمی وارداتی و باریشه ی یونانی بابلی بوده است.

3- گزارش هرودوت درمورد تقلید پذیری شگفت پارسیان (بترجمه بزرگمهر ایرانیان) نشان از خوی تحول و تجدد پذیری و نوگرایی انان نیز هست خوی و خصلتی بدور از تعصب و تصلب تا انجاکه هرجا و در هر مورد هرچه بهتر می یافتند انرا پذیرا میشدند وبر سنتهای اشتباه گذشته اصرار و ابرامی نداشتند! دقت کنید قوم پارسی انروزگار با این روحیه توانست علاوه بر اتحاد داخلی تمامی اقوام فلات ایران را متحد نماید و گستره سرزمینی و نیز گستره فرهنگی اینیی خود را افزون سازد اما درمقایسه با عربهای بادیه در پیش از اسلام و بعد از ان که تعصبات کور قومی قبیله ای انها همواره باعث جنگ و ستیز و وحشیگری و پسرفت فرهنگی میشده است .باری همین روحیه بی تعصب بود که انان دین و ایین تازیان را پذیرفتند بنابر گزارش هرودوت از این خوی خصلت نتیجه میتوان گرفت که پارسیان هرچه را بهتر می یافتند برمیگزیدند ازاینرو شاید انان دین و ایین تازی را در طی چند سده بهتر از ایین و سنتهای سابق خود یافته انرا پذیرا شدند و در نشر آن بسیار کوشیدند . بنابراین چنین روحیه ای در حد اعتدال بسیار مطلوب و قابل ستایش است.

۴-گزارش گزنفون بفرض صحت را میتوان در زمینه این گزارش هرودوت دانست که مینویسد :

      • « هنگامی که دو ایرانی در کوچه و خیابان بهم میرسند بهجای کلمات سلام ، اگر از یک طبقه باشند لبان یکدیگر را می بوسند در غیر اینصورت آنکه طبقه اجتماعیی پایینتری دارد نخست زانو زده سپس گونه های یکدیگر را می بوسند ..» تازیخ هرودوت بند 134کتاب 1

البته گزارش گرنفون هم انچنان نیست که ان نگارنده ایران ستیز بصورت تحریف شده اورده است این گزاره تاریخی بهیچروی نشان از وجود رسم همجنسگرایی در ایران باستان نیست . بلکه بوسیدن لبها در ان گزارش تنها رسمی قومی را نشان میدهد که بین قوم و خویش و اشنایان بهنگام دورشدن و بهم پیوستن بعد از مدتی بکار میرفت. گزارش گزنفون :

« گويند وقتى كورش ياران خود را وداع مى كرد، بستگانش بر عادت ايرانيان كه هنوز مرسوم است لبانش را بوسيدند. يكى از اهالى ماد كه مردى زيبا و نيك بود و از مدت ها شيفته زيبايى كورش شده بود چون ديد كه اقوامش لبان كورش را مى بوسند خود را به كنارى كشد و چون همه رفتند خود را به كورش رسانده گفت: " اى كورش، پس من يگانه خويش تو هستم كه هنوز نمى شناسى ؟ کوروش گفت : چه طور، مگر تو هم از اقوام من هستى؟ گفت :بلی . کوروش پرسید : پس بدين نسبب بود كه مدتى مرا خيره خيره نگاه مى كردى؟ چه بارها تو را ديده ام كه به من خيره شده اى و نگاه میکردی؟ او در پاسخ گفت : بلى، بارها مى خواستم خود را به تو برسانم ولى شرمسارى مانع شد. كورش گفت : اگر از اقوام منى نبايد شرمسار باشى كورش اين بگفت و لبان خود را پيش برد كه ببوسد مرد مادى چون بوسه اى از دهانش گرفت گفت : آيا نزد پارسى ها هم رسم است كه خويشان اين گونه يك ديگر را مى بوسند؟ كورش در جواب گفت:بلى، مخصوصا چون مدتى يك ديگر را نديده باشند يا بخواهند يك ديگر را وداع گويند مرد بیگانه را گفت پس بوسه ديگرى ارزانى دار زيرا من م ىخواهم با تو وداع كنم.كورش بوسه ديگرى به او داد و يك ديگر را ترك گفتند. كمى گذشت، آن مرد مادی شتابان خودرا به کورش رساند . کوروش گفت ایا میخواستی سخنی بگویی و انرا فراموش کرده ای ؟ گفت : نه، پس از مدتها مفارقت حالا خودرا به تورساندم . کوروش جواب داد پس از اندکی مفارقت؟ زیرا چند لحظه پیش تورا وداع گفتم. مرد مادی گفت مگر نمیدانی یک چشم برهمز زدن دوری از تو در فکر من مدتهاست ؟ کورش تبسمی کرد و در حین وداع گفت که غم مخور زیرا در اندک مدتی مراجعه خواهم کرد انگاه با فراغ بال مرا خواهی دید بدون اینکه چشم برهم زنی!» کوروش نامه ص۲۵

۵- در اسلام نیز بوسیدن (= به عربی قُبله) لبان(= به عربی شفه) در هر نحو محکوم و مردود شمرده نشده است قوانینی و حدودی برای ان وضع گردیده است. در روایات امد که پیامبر سر روی و لبان و گلوی حسنین را درکودکی بوسه میزد و پیشگوییهایی درباره ی اینده انان داشت یا در روایتی امده بردار دینی که از مکه برگشته و حجر الاسود را بوسه زده لبانش را ببوسید :

إ إِذَا قَدِمَ أَخُوكَ مِنْ مَكَّةَ فَقَبِّلْ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ فَاهُ الَّذِي قَبَّلَ بِهِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَالَّذِي قَبَّلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْعَيْنَ الَّتِي نَظَرَ بِهَا إِلَى بَيْتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَبِّلْ مَوْضِعَ سُجُودِهِ وَ وَجْهَهُ وَ إِذَا هَنَّأْتُمُوهُ فَقُولُوا قَبِلَ اللَّهُ نُسُكَكَ وَ رَحِمَ سَعْيَك ‏وقتى برادرت از مكه بازگشت پيشانى و لبهايش را كه حجر الاسود را بوسيده ببوس كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز آن حجر را بوسيده و چشمى را ببوس كه خانه خدا را تماشا كرده و جاى سجده و صورتش را ببوس، وقتى به او تهنيت گفتيد بگوئيد.ن.ک بحار الانوار ج۱۰ ص۱۱۴

یا در روایتی مشخصتر بوسه برلبان بدو چیز محدود شده است : وَ قَالَ ع لَيْسَ الْقُبْلَةُ عَلَى الْفَمِ إِلَّا لِلزَّوْجَةِ وَ الْوَلَدِ الصَّغِير بوسيدن لب صحيح نيست مگر از همسر و بچه کوچک! ن.ک . بحارالانوار ج ۱۰ ص ۲۴۶

۶- گزارشات مورد استناد همگی از دوره ی هخامنشی و اندکی اشکانی است دوره هایی که تساهل ایینی دینی درایران رواج داشته و در دوره اشکانی خصوصا یونانی زدگی شایع شده است و برخی رعایا دراثراین ازادی بی قید و بند ایینی بسان یونانیان رفتار میکردند . هرجند ما نمیدانیم این گزارشها چقدر توسط ان نگارنده ایران ستیز تحریف شده است

۷- در مقابل گزارشات فوق میتوان از حیث قانونی و آیینی به منابع دینی نگریست که دران این عمل سزای مرگ دارد:

«ای دادار گیتی استومند، ای اشو: که هست دیو ؟ که هست دیوپرست؟ که بادیوها یار و همراه؟ که با دیوها همنشین؟ که از دیوها هرزه -زن؟ که همانند دیو؟که همه ی کردارش چون دیو؟ که پیش از مردن دیو ؟ که پس از مردن با روانهای دیوان فراز شوند؟ چه کسانی روانهایشان پس از مرگ با دیوان محشور است؟ آنگاه گفت اهورا مزدا : لواط دهند مرد و لواط کننده ، ای سپی تمه زرتشت . او هست دیو او هست دیو پرست....» بند 31-32 فرگرد8 وندیداد ترجمه هاشم رضی

گویا چنین عملی از دیرباز در نزد دینداران ایرانی شناخته شده و اهریمنی بشمار میرفته است چنانکه در فرگرد اول که بسیار قدیمیتر است بند اول امده « نهمین جاها و شهرهای بهترین را که آفریدم من که اهورامزدا هستم خینته می باشد که نشیمنگه وهرگانه است. انگاه برای آن افت را فراز افرید انگر مینوی پرمرگ، گناهان بدون توبه و کردار خون مرزی را[=لواط].» ترجمه هاشم رضی وندیاد1/195 حتی این عمل گویا توسط شخص حضرت زرتشت نکوهیده شده است در گاثا یسنا هات 51/بند 12-13 توضیحات استاد هاشم رضی دراینباره را بخوانیم:

«چنانچه اشاره شد این وازه در گاثاها آمده است این اشاره جایی است که درباره ی زرتشت یاد شده که هنگامی در سرمای زمستان در گذرگاهی سخت درمانده بود و چون به «کَوی» (یکی از سران قبایل) جهت یاری مراجعه کرد ان مهتر، پیامبر را یاری نکرد . دیان بند آن کوی با صفت وَئِه پَیَه یاد شده . این صفت یاد کردش میرساند پستی و فرومایکی آن سردار و پیشوا است اما بی گمان اشاره به گناهی بزرگ است چون در بند سیزدهم امده روانش هنگام گذر از پل چینوت سرگردان خواهد ماند عبور نتوانست کرد که اشکار میشود اشاره است به عمل لواط» وندیداد جلد 2 ص1060یاداشت 252

این نکته نیز حائز اهمیت که طبق وندیداد هرکس که بدین مزدیسنی نباشد و هرگناهی انجام دهد سپس ایین مزدیسنی بپزیرد انگناه بخشوده خواهد شد و گزارش هرودوت و دیگران را میتوان دراین زمینه دید.

۸- این گزارش ارزشمند سیاح و مورخ رومی "آمیانوس مارسلینوس"که درزمان ساسانیان به ایران هم سفر داشته است بخوبی میرساند که نتنها رسمی بنام همچنس بازی درایران نبوده که چنین عملی حتی تا انحد مهجور بوده که بین ایرانیان ناشناخته بوده است. گزیده ای از توصیفات او درباره ی ایرانیان را پرفسور کریستین سن در خاتمه کتاب ایران در زمان ساسانیان ص488-490آورده است که بخشی از آن مقصود نظر ما و نقد یاوه های آن نگارنده است :

«همه ایرانیان تقریبا قامتی رسا و رشید ، رنگی گندمگون یا سبزه روشن ، نگاهی تند مانند نگاه بز، ابروانی خمیده و بهم پیوسته ، ریشی زیبا و مویی بلند و ژولیده دارند . بی اندازه بد گمان و محتاطند.........خیلی کم ایرانیان را میتوان دید که ایستاده ادرار کنند ...اگر چه قبای انها را از دو سو و پیشرو چاک دارد به قسمتی که از وزش باد به اهتزاز در می اید ذره ای از بدن آنها را برهنه نمیتوان دید(برعکس سردار توحش مقدونی که لخت مادر زاد میجنگید)........حیله گر و مغرور و کم رحمند رفتاری ازاد دارند با ناز قدم بر میدارند و می خرامند چنانکه شخص از ظاهر حکم میکند که این قوم چون زنان سست و ضعیفند در صورتی که دلیترترین اقوام در زمین اند....ایرانیان از لواط بی اطلاعند »

۹- گزارشهای متعدد نشان میدهد که غلامبازی و بچه بازی و همجنسگرایی در یونان انچنان شایع بوده که فیلسوفانی چون افلاطون درباره ی ان رساله مینوشتند . بعبارت بهتر دریونان این رسم عمومیت داشته است و این اعمال از رسوم یونانیان بوده است ونه ایرانیان . ویل دورانت دراینباره مینویسد :

سازش فحشا و فلسفه عجيب است، لكن اقراري كه بدون شرمندگي درباره انحرافهاي جنسي بيان ميشود عجيبتر است. رقيب عمده روسپيان ممتاز، پسر بچگان آتني هستند.روسپياني كه از اين وضع، تا اعماق وجود خود، رنجيده خاطر شدهاند، پي در پي اخطار ميكنند كه عشق به همجنس كاري است شنيع و ضد اخلاق. بازرگانان پسران خوبروي وارد ميكنند و آنان را به كساني كه بيش از ديگران پول بدهند ميفروشند.كار اين كودكان، تا هنگامي كه طراوتي دارند، ارضاي شهوت خريداران است، و بعد به غلامي آنان در ميآيند. اشرافزادگان مخنث شهر، شهوت مردان سالدار را بر ميانگيزند و ارضا ميكنند;تنها عده قليلي از مردان آتن اين عمل را زشت ميشمارند. براي اين گونه امور جنسي در اسپارت نيز چون آتن قيد و بندي در كار نيست.آلكمان، در وقت خوش آمد گفتن به چند تن از دختران، آنان زيبا پسران مونث ميخواند. قوانين آتن كساني را كه با همجنسان خود روابط جنسي برقرار كنند از حقوق سياسي محروم ميكند.ولي عقايد عمومي اين عمل را با شوخ طبعي خاصي ميپذيرد; مردم اسپارت و كرت آن را ننگ نميشمرند.در تب، اين عمل يكي از مباني پرارج تشكيلات نظامي و مايه شجاعت به شمار ميرود. هارموديوس و آريستوگيتون، قاتلان پادشاه مستبد، كه ياددشان هميشه در خاطر مردمان يونان زنده است، دلدادگان يكديگرند.آلكيبيادس، كه در عصر خود محبوبترين مردان آتن است، به وجود مرداني كه او را دوست ميدارند فخر ميكند حتي در زمان ارسطو "عشاق يوناني" بر سر مزار يولائوس، دوست هراكلس، سوگند عشق ميخورند.گزنوفون، سردار لشكرها و مرد سرسخت جهان، بنا به گفته آريستيپوس، فريفته كلينياس جوان است. دلبستگي مردان به پسران، و پسران به پسران، در يونان، جميع مظاهر عشق آسماني و شاعرانه را در بر دارد و با شور و شوق، عصمت، جذبه، حسد، نغمه سازي، اشك ريزي، تفكر، و بيخوابي همراه است.وقتي كه افلاطون در رساله فدروس ّ(دراینباره بنگرید به ویکی پدیا : +) از عشق سخن ميگويد، مقصودش عشق همجنس به همجنس است;و كساني كه در رساله مهماني به بحث و جدل مشغولند سرانجام بر سر يك نكته توافق حاصل ميكنند: عشق ميان دو مرد شريفتر و روحانيتر از عشق ميان زن و مرد است.اين گونه انحراف جنسي در ميان زنان نيز شايع است، و بانوان زيباي طبقات عالي چون ساپفو كمتر، و روسپيان بيشتر بدان ميپردازند دختركان ني زن به يكديگر بيشتر عشق ميورزند تا به عشاق مرد خود. روسپيان پستتر محور داستانهاي بسيار درباره عشق زنان به يكديگرند.

شيوع انحرافات جنسي در يونان را چگونه ميتوان توجيه و تقليل كرد ارسطو ترس از ازدياد جمعيت را منشا آن ميداند. و اين شايد يكي از علل بروز چنين پديدهاي باشد، ولي، بي شك، شيوع فحشا و انحرافات جنسي در آتن با جدا بودن زنان از اجتماع بستگي دارد.در آتن عصر پريكلس، پسران را پس از ششسالگي از حرمسرايي كه زنان محترم عمر خود را در آن ميگذرانند بيرون برده و در ميان مردان يا پسران ديگر پرورش ميدهند. اين پسران، در دوران تشكيل شخصيت و زماني كه هنوز به سر حد بلوغ نرسيده اند، فرصتي پيدا نميكنند كه جاذبه و دلربايي جنس لطيف را بشناسند.در مجامع عمومي اسپارت، در ميدان شهر و ورزشگاه آتن، و نيز در دوران خدمت سربازي، پسران فقط جنس مذكر ميبينند. حتي هنر نيز قبل از پراكسيتلس به نمايش زيبايي زنان نميپردازد.مردان، در زندگي زناشويي، اغلب از همفكري همسران خود محرومند. نقصي كه در تعليم و تربيت زنان موجود است، شكاف ژرفي است كه آنان را از مردان جدا ساخته، و مردان، در پي محاسني كه زنان خود را از كسب آن محروم داشته اند، در جاهاي ديگر به جستجو ميپردازند.در نظر مردان آتن، خانه حصار و پناهگاه نيست، بلكه خوابگاه است شارمند آتني، از بامداد تا شامگاه، براي بسياري از امور در شهر به سر ميبرد و، جز با زنان و دختران خويش، با زن محترم ديگري روابط اجتماعي ندارد. اجتماع يونان، اجتماع يك جنسي است، و از آن آشفتگي و لطف و تحركي كه بعدها روح و جمال زن به ايتالياي عصر رنسانس و فرانسه دوران روشنگري بخشيده بي بهره است. ن.ک. تاریخ تمدن جلد 2/334-335

۱۰- گزارشهایی هم نشان میدهد که سکندر مقدونی به همجنس بازی علاقه بسیار داشته است :« با وجود این بخشش ها ، خارجی مزبور کشته شدتوضیح انکه او به تمام دوستان سکندر هدایایی ، بیش از انچه متوقع بودند، داد """""ولی به باگوآس خواجه که شرف خود را به اسکندر فروخته بود چیزی نداد به والی گفتند این خواجه نزد سکندر خیلی عزیز است او در جواب گفت : من میخواهم نزد دوستان سکندر مقرب شوم ،نه پیش زنان غیر عقدی او و عادت پارسی ها براینست ، مرادانی که عمل شنیع انجام میدهند در ردیف زنان قرار میدهند و مرد نمیدانند. جون باگواس این بشنید قدرت خودرا که نتیجه ی فساد اخلاق و بی شرفی بود برضد این مرد نامی بیگناه بکار بست......"» پیرنیا جلد2ص1338-1339بنقل از گزارش کنت کورث کتاب10بند1 ترجمه فرانسوی متن بالا از کتاب کورتیوس بنگریدبه : http://bcs.fltr.ucl.ac.be/curtius/CurtiusX.html

بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب، "تنها" بصورت متن کامل و بدون تغییر همراه با ذکر ادرس وبلاگ آزاد است.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط :

قربانی کردن انسان رسمی ایرانی یا یونانی؟!ـــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط :

قربانی کردن انسان رسمی ایرانی یا یونانی؟!

پاسخ به نقد مقاله " قربانی کردن انسان رسمی ایرانی یا یونانی؟

 

خوک در دیگر ادیان و باورها

خوک از جمله موجوداتی است که از دیرباز برخی اقوام ، ادیان و باورها برآن حساسیت داشته و آنرا موجودی پلید و پلشت می پنداشتند. چنین پیداست که مصریان اولین کسانی بوده اند که خوک را حیوانی پلید و ناپاک می شمردند . هرودوت مورخ باستان درباره ی این عادت مصریان میگوید :

 

«مصریان خوک را جانوری ناپاک و نجس میدانند. اگر کسی در گذرگاهی کمترین تماس با خوک پیدا کند بیدرنگ خودرا بالباس در رود می اندازد تا غسل کند*، بعلاوه خوکبانان حتی اگر مصری باشند یگانه کسانی هستند که در مصر حق ورود به معابد را ندارند و هیچکس با آنان زناشویی نمیکند...» تاریخ هرودوت کتاب ۲ بند۴۷ ترجمه مرتضی ثاقب فر ۱/۲۵۷ انتشارات اساطیر

*شبیه به غسل ارتماسی در اسلام.

گویا خوک در میان سکاها نیز ناپاک بوده است. چنانکه هرودوت درباره ی آن مینویسد :

«می افزیم که آنان (=سکاها) هرگز خوک قربانی نمی کنند ، چون پرورش خوک را در سرزمین خود نمیتوانند تحمل کنند» تاریخ هرودوت کتاب ۴ بند ۶۳ ترجمه مرتضی ثاقب فر ۱/۴۷۶ قسمت دوم این بند به ترجمه ی هادی هدایتی چنین است " چون نزد انها خوک ناپاک است"

و بالاخره در میان ادیان ابراهیمی نیز خوک موجودی نجس و ناپاک نامیده شده و خوردن گوشت او نیز بر پیروان این ادیان حرام گردیده است ، در تورات درباره خوک امده است :

« و خداوند موسی و هارون را خطاب کرده به ایشان گفت : بنی اسراییل را خطاب کرده ، بگویید .....اما از نشخوار کنندگان و شگافتگان سم اینها را نخورید ... خرگوش ، زیرا شکافته سم است و شکاف تمام دارد لکن نشخوار نمیکند این برای شما نجس است. و خوک ، زیرا شکافته سم است و شکاف تمام دارد لکن نشخوار نمیکند این برای شما نجس است از گوشت انها مخورید و لاش انهارا لمس مکنید ، اینها برای شما نجس اند.» سفر لاویان کتاب ۱۱ بند ۱الی۸

 در دین مبین اسلام و قوانین ان نیز خوک موجودی نجس و ناپاک شمرده شده و خوردن گوشت ان نیز برای مومنان حرام گردیده است . ن.ک. سوره ی مبارکه مایده ایه ۳،بقره ایه ۱۷۳، انعام ۱۴۵،نحل۱۱۵

«بازنشر این نوشتار  منحصراً در محیط وب، "تنها" بصورت متن کامل و بدون تغییر همراه با ذکر نام و ادرس وبلاگ آزاد است.»

اریوبرزن کشته شد یا فرار کرد؟

در گزارش اریانوس مورخ باستان برخلاف پندار رایج ما  امده است که  اریوبرزن با چند سوار به کوهستان فرار کرده است :

but Ariobarzanes him- self, with a few horsemen, escaped into the mountains.
ن.ک . اریان ۱۷۷-۱۷۸ از سایت http://archive.org/stream/cu31924026460752/cu31924026460752_djvu.txt

اما در همانجا در پاورقی از قول مورخ کورتیوس نقل شده است که  اریوبرزن پس از نبردی حونین همراه با تقریبا ۴۰سوار و۵هزار پیاده به دل  سپاه مقدونی زده و خود و سپاهیانش کشته میشوند:

Curtius (v. 16) says tliat Ariobarzanes after a bloody contest got away tbrough the Macedonian lines, with about 40 horsemen and 5,000 foot, and made for Persepolis. Being shut out of that fortress, he was over- taken and slain with all his companions.

ن.ک پاورقی ص ۱۷۸ http://archive.org/stream/cu31924026460752/cu31924026460752_djvu.txt

و در اینجا پر واضح است که فعل وازه slain به معنای کشته شدن است.البته بند فوق درست ترجمه ی انگلیسی متن کتاب کورتیوس است.

با نگاهی به  کتاب سکندر  کنت کورس  نیز این موضوع تقریبا به همین شیوه اشاره شده است .ن.ک.کنتکورس کتاب ۵ فصل ۴بند۳۴ ترجمه فرانسویhttp://bcs.fltr.ucl.ac.be/curtius/CurtiusV.html که وازه perit در فرانسه مترادف وازه perish در انگلیسی است .

 

پاسخ به نقد مقاله " قربانی کردن انسان رسمی ایرانی یا یونانی؟

پست پیشین درمورد نقد ادعایی بود که به گزارش هرودوت زنده بگور کردن انسانها را رسمی ایرانی میشمرد. پس از چندی با خبر شدیم که مدعی گزاره هایی که بر گمانش را رد میکرد نقدی نگاشته است.(ن.ک.اینجا) در این مطلب سعی خواهیم کرد که نقدهای ایشان را پاسخ دهیم .

 

نخستین نقد

نخستین برهان مقاله مذکور ، با این مطلب آغاز میشود که در بخش "عادات پارسیان" از کتاب هرودوت ؛ عقاید نامبرده با آداب بهدینی مطابقت دارد ، ولی ذکری از سنت زنده به گوری در میان آداب بهدینی نیست ، اکنون بررسی کنیم و ببینیم آیا چنین برهانی سرانجام دارد یا خیر ؛ هرودوت در همین بخش عادات پارسیان می نویسد :پارسیان در حین مستی موضوعات را مطرح میکنند و سپس میگوید هرچه در هوشیاری تصمیم گرفته باشند در حالت سرمستی تجدید نظر میکنند (کتاب اول)ولی ما در دین اوستایی می خوانیم :کی این می (شراب)پلید مستی بخش را بر خواهی انداخت؟ که به موجب آن کرپن ها و فرمانروایان بی دادگر کشورها در بدی جسور ترند(یسنا ها 48 بند10)ازینرو این برهان عقیم است.

پاسخ به نخستین نقد

باید گفت که ایشان در اینجا استدلال مغلوطی اورده اند. اینکه

الف- نوشیدن شراب در گاتهای زرتشت منع شده باشد

ب- و در تاریخ هرودوت ایرانیان شراب بنوشند

ج- نتیجه نمیشود که رسمی دیگر که در تاریخ هرودوت امده و در گاتهای زرتشت نیست رسمی اصیل است یا حتی نتیجه نمیشود که ان برهان درست نیست .

بگذارید کمی مشروحتر و مستندتر پاسخ دهیم . در نقد بنده در مطلب پیشین به این موضوع استدلال شد که در هیچ جای ایین مزدیسنی خبری از قربانی کردن انسان نیست! استدلال اینجانت هرگز این نبود که در گاتهای زرتشت خبری از قربانی کردن نیست بلکه حیطه ی استناد خود را بتمامی منابع ایین مزدیسنی گسترش دادم

بااینهمه جناب بزرگمهر تنهابه گاتهای زرتشت استناد میکند و میگوید چون در گاتهای زرتشت نوشیدن شراب منع شده و در تاریخ هرودوت این موضوع برای ایرانیان ذکر شده است این استدلال که رسم قربانی کردن انسان در ایین مزدیسنی نیست عقیم است.

بگذارید پیش از هرچیز معنا و منظور زرتشت را از واژه ی "می" در هات۴۸ بند ۱۰ یسنا بدانیم. حضرت زرتشت در بند چهاردهم از هات۳۲ میگوید :« از برای ستم بوی گرهم و گویها دیرباز است که خرد و ورج خویش فرونهادند چه انان بر انن شدند که دروغپرست را یاری کنند و گفته شده که چارپا برای کشتن است تا اینکه "مرگزدای"(= صفت شراب هوم) را بیاری کردن برانگیزند.» در این بند صفت "دورئوش ( مرگزدای یا دوردارنده مرگ) اشاره است بفشرده ی هوم که سران دیویسنان گرهم و گویها ازان استفاده میکنند این صفت همواره برای فشرده ی هوم بکار رفته است! در بند ۱۰هات۴۸ نیز زرتشت از یک نوشیدنی مستی بخش یاد میکند و انرا ناپاک میشمرد که کرپنها یا سران دیویسنان استفاده میکنند . این بند را بخوانیم « کی ای مزدا مردان پیام را خواهند شناخت،کی پلیدی این می را خواهی برانداخت که از ان کرپنها از روی کیم و از خرد میفریبند شهریاران بدِ کشور را» همانگونه که مشخص است زرتشت "می" را ابزاری میداند که کرپنها با ان شهریاران را میفریبند! از اینرو امیدوار است که شهریاران می هوم را ننوشند و مستی نکنند!

باری،منابع ایینی مزدیسنی قطعا بسیار بیشتر از چندبرگ سروده ی زرتشت است و زرتشت نیز احتمالا بسیار دورتر از هخامنشیان میزیسته است(بنابه گزارش مورخان و فیلسوفان یونانی) لذا انتظار تغییر رویکرد دینی توسط روحانیون در این مدت مدید امری قابل انتظار است از اینرو در اوستا بصراحت درباره ی شراب هوم مسکر که زرتشت نفی کرده است امده است :

«درود بر هوم، بکلام مقدس ، بزرتشت پاک، درود برهوم زیرا که همه ی می ها را خشم سلاح خونین ازنده همراه است اما "می هوم" را خود راستی در پی است» یشتها۲/ص۱۸۷ ارت یشت بند۵ترجمه پورداود + «آری همه ی می های دیگر را خشم خونین سلاح در پی است اما آن میٍ هوم را رامش راستی همراه است مستی هوم سبک سازد هر آن مردمی که هوم را چون فرزند خردسالی نوازش کند ..»یسناج۱/صا۱۷۱ هات ۱۰بند۸+

 و سرانجام این زرتشت است که ستاینده ی می هوم است :

« در هاونگاه هوم برآمد بزرتشت که پیرامون اتش پاک میکرد و گاتها میسرایید از او پرسید زرتشت ای مرد که هستی تو که مرا در سراسر خاکی جهان نیکوترین بدیدار می ایی... انگاه بمن پاسخ گفت این هوم پاک دوردارنده ی مرگ من ای زرتشت هوم پاک دوردارنده ی مرگ هستم ، از من بجوی ای سپنتمان مرا از برای اشامیدن آماده ساز ،بستای مرا بستایش ، انچنانکه مرا پس از این سوشیانتها خواهند ستایید .....» همان هات ۹ بند۱-۳۲ همگی ستایش و فضیلتهای نوشیدن می هوم است!

بنابراین واضح است وقتی شراب هوم در اثار مزدیسنی توسط زرتشت ستوده شده است وبرای نوشیدن ان فضیلتهای بسیار گفته اند غلط بودن استدلال جناب بزرگمهر نیز در اولین بند روشن میشود از همینجا میتوان گفت که گفته ی هرودوت که ایرانیان شراب میخوردند با ایین مزدیسنی بهیچروی منافات ندارد از همینروی استدلال ایشان از چند جهت مخدوش و غلط است.

البته جناب بزرگمهر بنقل از هرودوت اورده که :پارسیان در حین مستی موضوعات را مطرح میکنند و سپس میگوید هرچه در هوشیاری تصمیم گرفته باشند در حالت سرمستی تجدید نظر میکنند !

که  تحریف امیز است . هرودوت در بند ۱۳۳کتاب ۱ میگوید «عادت دارند هنگام مستی درباره ی مهمترین مسائل تصمیم بگیرند اما میزبان تصمیم هایی را که در حال مستی گرفته شده (اجرا نمیکند) و تا فردا منتظر می ماند که حال هادی خود را بازیابد تا ان تصمیم ها را دوباره بازگو کند اگر در حال هوشیاری ان تصمیم ها پذیرفته و تایید شد قابل اجراست و گرنه از ان چشم میپوشند نیز هرتصمیمی را که در هوشیاری گرفتند در حال مستی تجدید نظر میکنند»! البته نوشته های هرودوت دراینباره کمی با دیگر گزارشاتش متناقض است چراکه در همان کتاب بند ۷۱ از زبان نصیحت یک خردمند لودیایی به کرزوس میگوید « آنان ...شلوار چرمی میپوشند ...انان چیزی را که میخواهند نمیخرند بلکه انچه دارند میخورند انان شراب را نمی شناسند و اب یگانه نوشابه ی انان است»

 

دومین نقد

برهان دوم :در اینجا ادعا شده که ایرانیان برای خدایان زیرزمین قربانی نمیکنند ؛ این برهان اینرا مفروض میگیرد که ایرانیان بخصوص فرزند داریوش که یک زردشتی مخلص بود یکتاپرست و اهورامزد ستا بوده اند و به خدایان دیگر باور نداشته اند ؛ درحالیکه کتیبه خشایارشا در ترکیه خودش این برهان را می شکند ؛ خشایارشا می نویسد :باشد که اهورامزدا و خدایان دیگر مرا نگاه دارند، شهریاری مرا ، و آنچه که من ساخته امپس می بینیم که که همین خشایارشا یعنی پسر داریوش متعصب زردشتی ، یک مشرک است و به آئین "چند خدائی" باورمند بوده است ؛ اکنون باز به گزارش هرودوت باز میگردیم :«پارسیان برای خورشید (مهر-میترا) ، زمین (earth ) آتش ، آب و باد قربانی ها میکنند و این عناصر معبودهای خاص ایشانند» (کتاب اول، عادات پارسیان)

 

پاسخ به دومین نقد

اصولا در مطلب قبل هرگز فرض نشده است که ایرانیان یکتاپرست -احتمالا توحیدی اسلامی از نوع وهابی؟- بودند بلکه گفته شد که ایرانیان برای خدایان زیرزمینی قربانی نمیکردند و چنین خدایی نداشتند ! اری زمین را بعنوان یک ایزد "سپندارمذ" میستوده اند چنانکه زرتشت نیز انرا دختر مزدا معرفی کرده است (و پیشتردر اینباره مطلبی ارسال کردیمخانواده اهورامزدا در اوستا) ایرانیان کلیت زمین را بعنوان سپندارمذ میستوده مقدس میشمردند و خدای درون زمینی و زیر زمینی  نداشتند! از انجا که نزد ایرانیان زمین مقدس بود هرگز انرا نمی الودند و طبق ایین مزدیسنی و قوانین ضد دیو الودن زمین توسط مرده یا جسد گناهی بزرگ داشت که حتی گاهی مرگ را در پی می اورد از اینرو مغان که خشیرشا بسیار تحت نفوذ انان بود(دقت کنید داستان در مورد همسر خشیرشا است که کسانی رابرای خدای زیرزمینی زنده بگور میکند) مردگان را دفن نمیکردند بقول هرودوت « کالبد مرده تا توسط پرندگان یا سگها دریده نشود نباید دفن شود» و ایرانیان هم برای زمین تقدس قایل بودند ازاینرو بقول هرودوت « درمورد مغان اطمینان دارم که چنین رسمی دارند چون اشکارا انجام میدهند اما ایرانیان معمولا جسد را پیش از بخاک سپرد با موم میپوشانند»بند۱۴۰

اما اینکه خشایار شا یا داریوش سوم در کتیه های خود در پسوند نام اهورامزدا وازه ی " خدایان دیگر " را افزوده اند منظور نه خدایان دیگر ادیان است نه احترام و پاسداشت انها بلکه همان ایزدان شاهی/ایینی هستند که در کتیبه های دیگر شاهان هخامنشی نام برده شده اند وانها ایزادنی جز " مهر و اناهیتا " نیستند که در اوستا هم از انان در کنار اهورا مزدا ستایش شده است اینک فقط برخی از مضامین سنگ نوشته ها را مرور میکنیم :

من در آنجااهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کردم و آنچه نادرست بود درست کردم . این کارها که از من سر زد همه به خواست اهورامزدا بود اهورامزدا مرا یاری کرد تا این کارها را انجام دهم.تو که در پسین روزگاران می ایی اگر اندیشه کنی که در زندگی شاد و در مرگ خجسته باشی به آن دستورهایی که اهورامزدا فرموده است ارج گذار اهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کن.مردی که آن دستوری که اهورامزدا گفته را ارج گذارد و اهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کند در زندگی شاد و پس از مرگ خجسته خواهد بود..ک.خشیارشا - لوح دیوان مزدا و ارت ستایش و پرستش میشوند ارت ایزدی زرتشتی است که در یشتها یشتی بخصوص دارد.

اهورامزدا و ایزدان مرا و شهریاری مرا و آنچه بوشیله من انجام شده را بپایداردشیر اول- تکه سنگ +این ایوان را با ستونهای سنگی داریوش شاه بزرگ بنا کرد.اهورامزدا با ایزدان داریوش شاه را بپاید.داریوش دوم - پایه ستون شوش اشاره به ایزدان بجز مزدا

اردشیر شاه بزرگ شاه شاهان شاه کشورها شاه در این زمین پسر داریوش شاه گوید: داریوش پسر اردشیر شاه . اردشیر پسر خشیار شا شاه .خشیارشا پسر داریوش شاه هخامنشی. این کاخ را به خواست اهورامزدا آناهیتا و میترا بنا کردم.اهورامزدا آناهیتا ومیترا مرا از هر بدی بپاید و اینرا که بنا کرده ام خراب نکنند و از آسیب نگاه دارد.اردشیر دوم - همدان . مزدا اناهیتا و مهر در کنارهم

به یاری اهورامزدا آناهیتا و میترا فرمان دادم این آپادانا را دوباره بسازند.اهورامزدا آناهیتا و میترا مرا از هر بدی بپایند و آنچه را که من ساخته ام از گزند دور کنند و از ویرانی پاس دارند.اردشیر دوم -پایه ستون آپادانا +اهورامزدا آناهیتا و میترا مرا و آنچه را که بوسیله من انجام شده از همه بلاها بپاید.اردشیر دوم - پایه ستون شوش

اردشیر شاه : بادا که اهورامزدا و ایزد مهر مرا و کشور مرا و آنچه انجام داده ام بپاید.اردشیر سوم - کاخ داریوش اول

بنابراین چنین پیداست که منظور از پسوند خدایان دیگر یا دیگر ایزدان یا ایزدان شاهی در برخی کتیبه های دیگر ایزدان هخامنشی بوده اند که بعدها نام انها یاد شده است ارت، میترا و اناهیتا و همه ی این ایزدان در ایین مزدیسی یادشده و تقدیس شده اند!

 ارت، مهر و اناهیتا سه ایزدی که در کتیبه های هخامنشی نام برده شده اند در اوستا نیز بعنوان ایزد یا امشاسپندان (بند۲ارتیشت) ستایش شده اند برخی از بندهای مرتبط با این سه ایزد را ذیلا ذکر میکنیم.

ایزد ارت

در یشتها ایزد ارت( یا اشی به معنای ثروت و نعمت است که در گاتهای زرتشت نیز از این ایزد یاد شده است) یشتی مخصوص دارد . ارت یشت ، یشتی بلند و دارای ۶۲ بند است اغلب بندهای ارتیشت درباره ی ستایش از این ایزد است برای نمونه چند از این یشت را میخوانیم :

«ارت نیک را ما میستاییم شهریار بزرگوار خوب بالا را کسی که خوب ستوده شده کسی که چرخهای خروشنده است نیرومند سودبخشنده درمانده بسیار هوشمند توانارا» بند۱+«خانه هایشان برپاست خوب ساخته شده ، از ستوران بروردار قابل دوام در مدت طولانی، خانه های کسانی که تو همراه انان باشی ای ارت نیک، براستی خوشا بکسی که تو یارش شوی همچنین یار من باش تو ای پرنعمت ای نیرومند»بند۸+«دخترانشان نشسته خلخالها بپاکرده ، کمربند به میان بسته با تن زیبا ، انگشتهای بلند بدن به اندازه ی زیبا که از برای نظر کننده لذتی است .کسانی که تو همراه انان باشی ای ارت نیک براستی خوشا بکسی که تو یارش شوی همچنین یارمن باش تو ای پرنعمت ای نیرومند»بند۱۱ + « پدر توست اهورامزدا ،که بزرگترین ایزدان است که بهترین ایزدان است مادر تست سپندارمذ برادران تو هستند آن سروش نیک مقدس و رشن بزرگوار نیرومند و مهر دارنده ی دشتهای فراخ کسی که ده هزار دیدبان و هزارگوش دارد خواهر تست دین مزدیسنا»بند۱۶ ، ارتیشت ، یشتها جلد ۲ ص۱۸۷-۱۹۵ ترجمه ابراهیم پورداود

ایزد ناهید یا اناهیتا

«اهورامزدا به زرتشت گفت این اردویسور اناهیت را ستایش کن که به همه جا روان است درمانگر  و ستاینده ایین اهورایی است شایسته است که در جهان مادی مورد ستایش قرار کیرد چه نیایش وی گله و رمه را بیفزاید خواسته و مال را برکت دهد و کشور را فراخی و ارامشد بخشد»بند ۱ ابان یشت،بندهای ۱-۱۵ همگی در ستایش و توصیف ایزد انهیت است.

ایزد مهر

مهر نیز در یشتها ، یشتی ویژه ی ستایش خود دارد چند بند در ستایش این ایزد را مرور میکنیم :

«مزدا اهورا به زرتشت گفت وقتی مهر دارنده دشتهای فراخ را افریدم در ستایش اورا همسنگ خود قراردادم» بند۱+«دشتهای فراخ و نگهبانان ممالک اریایی است و در این سرزمین ایرانی ارامش بخشش و برکت بوجود می اورد مشکلات را چاره میسازد سعادت را به ارمغان می اورد »+« مهر از همه ی ایزدان نیرومندتر است اورا با زور با هوم و با برسم و با زبانی انده از سرود ستایش میستاییم» مهریشت،اوستا  ص ۳۷۴ ، هاشم رضی.

سومین نقد

.برهان سوم گزارشی ناقص از ژوستین مورخ بزرگ است که در آن داریوش از طریق سفیری پیغامی به کارتاژیان می فرستند مبنی بر نفی زنده به گوری و خوردن گوشت سگ و سوزاندن اجساد مردگان ؛ ولی از ادامه گزارش ژوستین ما در میابیم که وی از کارتاژیان برای همراهی در نبرد با یونان درخواست کمک میکند :

requesting, at the same time, assistance against Greece, on which Darius was about to make wahttp://www.forumromanum.org/literature/justin/english/trans19.html

 

 

داریوش سیاستمداری زیرک و باهوش بود که برای جلب نظر کارتاژیان برای همراهی و اتحاد در برابر یونان بزرگ و متمدن چنین پیشنهادهای اخلاقی سخاوتمندانه ای می داده است و همانطور که هرودوت از قول داریوش میگوید : هرجایی که دروغ لازم باشد بایستی بکارش بست و داریوش در نقش یک فرمانده نظامی به دروغ آداب پارسی را برای کارتاژیان مذموم دانست.

پاسخ به سومین نقد.

این نقد! از دو نقد دیگر سست تر است هرچند مضحک نیز هست. و در جمله ی اخرخصوصا  بذله گویی نویسنده به اوج میرسد. به زبان ساده ایشان میگوید داریوش میخواسته قرطاجنه را برای نبرد به یونان ببرد از اینرو برای انان دستورات اخلاقی پارسی هم  صادر کرده است!

شگفتا از دید این جناب هوشمند، وقتی کسی به یاری دیگرانی نیازمند است انهم در مسئله مهمی چون جنگ که هستی و نیستی کشوری را در پی دارد . برای انان دستورنامه اخلاقی مینویسند بجای انکه اندکی از روی تساهل و تسامح با اداب و عادات انان همراه شوند یا حداقل به انان کاری نداشته باشند-تا بلکه انها به یاری دادن و شرکت در جنگ ترغیب شوند-  به انان دستورنامه ی اخلاقی مینویسند و شگفت اینکه بگفته ی ژوستین کارتاژیان هم میپذیرند ! کوتاه سخن اینکه وقتی ادمی نیاز به یاری کسی دارد منطقی تر  و عاقلانه تر اینست که باانان از در اشتی درامده  به اداب و رسوم انان احترام گذاشته و  یا حداقل تا مدتی با انها از در مماشات دراید  نه اینکه در زمان نیاز به یاری دیگران برانان سخت گرفته و دستورات اخلاقی صادر نمایند .(انهم سنتها و باورهایی که معمولا انسانها تعصبات جاهلانه ای بران دارند) این نکته را هم باید در نظر داشت که قرطاجنه جز امپراتوری هخامنشی محسوب نمیشدند بلکه بیشتر در زمره ی متحدان ایران هخامنشی عمل میکردند.از اینجهت نیز قرطاجنه در عدم همراهی با داریوش و نپذیرفتن دستورات اخلاقی وی آزادی بیشتری داشتند . خارج از این موضوع نکته ای که این دوست عزیز مطرح کرده اند هرگز ردی بر این نکته مهم نیست بعبارت دیگر از اینکه ۱- داریوش قرطاجنه را از قربانی کردن انسان منع کند ۲- از انان بخواهد درجنگ شرکت کنند . نتیجه نمیشود که الف- درخواست داریوش از قرطاجنه دروغ بوده است (دیدیم که هیچ منفعتی برای داریوش ندارد که چنین دستوری صادر کند) ب- چنین رسومی و ممنوعیتهایی در ایران وجود نداشته است. (بلکه طبق اسناد دینی مزدیسنی میدانیم که چنین باورهایی وجود داشته است)

****

باوجود براهین روشنی که با ذکر منابع و مآخذ دست اول تاریخی دینی در مقاله فوق گفته شد شگفت انگیز است که باز جناب بزرگمهر به تکرار سخنان خود پرداخته اند و برانها اصرار دارند. با پاسخ دادن به ادعاهای بی سند ایشان  و مصر بودن او بر گمانهایش هرچه به جلو میرویم به استدلالهای سست تری از ایشان بر میخوریم .

درباره ی نقد نخست نوشته اند :

در واقع ایشان با پرت کردن زردشت به زمانهای خیلی خیلی دور (!) و سپس ادعای تحریف و دستکاری توسط ملایان زردشتی خواسته اند با ایجاد یک هاله مبهم در گرد اوضاع اجتماعی و کتاب مقدس ما را از تصمیم گیری های منطقی دور بسازند.

پاسخ :

اصولا اینکه زرتشت در زمانهای خیلی دور زندگی میکرده است و اینکه روحانیون زرتشتی در زمانهای مختلف دست به تحریف اموزه های زرتشتی زده اند یک ادعا نیست بلکه موضوعی است که تقریبا تمام اوستا شناسان بران واقفند و انرا با گزاره های متعدد از متون درون دینی زرتشتی اثبات میکنند. البته ایشان انرا "ادعا" میخواند درحالیکه حتی یک گزاره هم در نفی گفته ی بنده ارائه نکرده است. خب بگذارید بمانند ایشان بیاندیشم فکر کنیم که هیچ تحریفی در متون دینی توسط روحانیون زرتشتی صورت نگرفته است و همه ی اوستا سخنان زرتشت است! اگر چنین است چرا ایشان فقط بر بخشی از سخنان زرتشت در قسمتی ازقسمتهای یسنا در نفی شراب استناد میجوید؟! چرا بدیگر گفته های زرتشت در دیگر قسمتها استناد نمی کند؟! همه ی اینها همان خوی و خصلت "کوسه ی ریش پهن " بودن را در استدلالها میرساند ! (البته ممکن است چون ایشان اسلامی فکر میکنند منابع دینی زرتشتی را هم اسلامی ببینند و تناقضاتی که گاها در اوستا هست را نه به سخنان چندین فرد مرتبط سازد !  ونه به تناقض گویی! بلکه انرا ناشی ازقاعده ی ناسخ و منسوخ  بداند!) کوسه ی ریش پهنی ایشان انچنان است که باز مینویسد :

پلوتارک میگوید که زردشت موافق با قربانی کردن حیوانات نبوده است ولی در کتاب هرودوت چنانچه نقلش رفت پارسیان قربانی میکردند.!

ایشان زحمت کشیده اند و مطلبی در متناقض بودن نظرات زرتشت با اداب و رسومی که هرودوت برای ایرانیان برشمرده اند ذکر کرده است اما پیشتر گفتیم که استناد ما به همه ی متون دینی است (ومثلا قربانی کردن حیوانات در تیریشت بصراحت بزبان زرتشت بیان شده است ! )

بالاتر گفته شد یا ۱- باید قایل به تحریف متون دینی بود که در اینصورت وجود تناقض در اوستا بین گاتها و دیگر قسمتها طبیعی است بعبارت دیگر اینکه گاتها قسمتی متقدمتر و دیگر قسمتها متاخرتر هستند طبیعی است و از انجاکه قسمت اخیر ان با  اداب و سنن ایرانیان در دوره های تاریخی همخوان است میتوان زمان تالیف این قسمتها را هم در اینددوره ها دانست بدینترتیب قسمت متاخر را باید درشناخت اداب و سنن ملاک قرار داد یا ۲- همه ی انرا از شخص زرتشت بدانیم چنانکه اکثر گزاره ها از زبان زرتشت است بنابراین در برخورد با اوستا نمیتوان تنها به بخشی از ان استناد جست بلکه همه ی ان باید ملاک باشد . ونیز دربرخورد با تناقض ها باید قایل به منطق ادیان ابراهیمی یهودی و مسیحی و اسلامی باشیم که همانا ناسخ و منسوخ باشد. درغیر اینصورت زرتشت فردی است که گفته های متناقض دارد با اینهمه باز نمیتوان به بخشی از گفته های او استناد نمود.

باز ایشان نوشته اند :

آشکارتر از آن است بازگو شود از روی کتب دینی نمی توان عادات ملتها را نفی یا اثبات کرد ؛ کوروش با یک نامه ساختگی و دروغین علیه آستیاگ شورید . آیا دروغ و توجه به راستی در بهدینی سفارش شده است ؟ ؛ آیا داریوش که هرودوت از قول وی میگوید دروغ را هرجا که لازم باشد بایستی گفت بر اساس تعالیم دینی عمل نموده است ؟ خیر ما بر اساس قواعدی که در هزاره های قبل نوشته شده و بر اساس پروپاگاندا و خود-نوشت هایی که خود پادشاهان برای توجیه رفتار خود مطرح میکردند در مورد رفتارشان سخن و اظهارنظر نمی گوئیم ؛ اگر چنین بود تمام سیاسیون فاسد وظالم کنونی دنیا بر اساس آئین و ادعای خودشان معصوم و مظلوم بودند .

باید پاسخ داد که :

اشکار است که برعکس، از روی کتب دینی میتوان به اداب و عادات مردم باورمند به ان دین و ایین پی برد! مثلا اینکه مسلمین دستان دزدان را میبریدند میتوان در قران دید در کتب تاریخی هم شیوع چنین رسمی را پیداکرد! اینکه به شراب خوار یا زناکار را ۱۰۰ ضربه شلاق میزدند یا زناکار محصنه اش را سنگسار میکردند را میتوان در کتب فقهی متقدم و متاخر دید و نیز نشانه های اجرای انرا در کتب و اثار تاریخی یافت . اینکه ایرانیان باستان مردگان را دفن نمیکردند یا نمیسوزاندند را میتوان در کتب دینی دید و در کتب تاریخی درباره ی انها اشاراتی صریح یافت! اینکه ایرانیان باستان برخی را با گومیز غسل میدادند میتوان در کتب دینی دید و درباره ی انها اشاراتی صریح از مورخان رومی و مسلمان چون مسعودی یافت! اینکه انان رسومی چون ازدواج با محارم داشتند را میتوان بصراحت در کتب دینی خواند و درباره ی انها به اشاراتی از شیوع چنین رسمی در اثار مورخان و سیاحان مطالبی یافت .

باری همه ی این موضوعات نشان از پوچی چنین سخن سخیفی دارد و نشان میدهد که انسان باستان بسیار باورمند به دین و ایین خود بوده است و دین و باور و سنتهای برامده از دین (یا دین برامده از سنتها؟) نقش اساسی و پررنگی در زندگی انسان انروزگار داشته است و این موضوع بطور جمعی غیرقابل انکار است ! بعبارت دیگر اینکه اداب و عادات ایرانیان باستان بصورت عمومی همان اداب و عادات دینی بوده است که عموما در کتب دینی انها امده است غیر قابل انکار است اما اینکه فردی از افراد جامعه برخلاف عموم عمل کند نافی موضوع نخست نیست و این همان مغالطه اشکاری است که دوستمان با "تعمیم ناروا" از چند شخص بکل جامعه نسبت داداه  و استدلال سستی بیان داشته اند ! هرچند گفته های ایشان هم در این رفتار و کردار چند شخص صحیح نیست و ناشی از غرض ورزی و پورپیراریستی ایشان است با اینهمه برای اینکه از موضوع خارج نشویم به ان نمی پردازیم و بهمین بسنده میکنیم که رفتار چند شخص یا چند نفر - انهم چند شخص پرنفوذ- نشانی درست بر ان ادعا نیست.

ایشان در نقدی دیگر مینویسند :

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه برگه 263 می نویسد :«سفندارمذ ماه، روز پنجم آن، روز اسفندارمذ است .. اسفندارمذ فرشته نگهبان بر زمين است»و نگهبان زمین هم قطعاً روی زمین زندگی نمیکند و در اعماق زمین (جهان زیرین) است !

پاسخ:

البته ایشان باز مطالب مضحکی بیان نموده اند. نخست اینکه در هیچ گزاره ی دینی ایین مزدیسنی نیست که نگهبان زمین زیر زمین است و اصولا از نگهبان بودن زمین نتیجه نمیشود که او زیر زمین است (مثل اینست که بگوییم " مش ممد نگهبان خانه ای است پس نگهبان قطعا روی خانه زندگی نمیکند در زیر خانه زندگی میکند - البته فکر کنم و شایع هم هست که نگهبان میتواند بیرون از خانه هم نگهبانی دهد!)

دوم اینکه در هیچ گزاره ای نیست که کار سپندارمذ تمرکز بر ارواح مردگان و غیره است

سوم اینکه گیریم که سپندارمذ زیر زمین باشد اصولا چیزی ثابت نمیشود ؟! حتی اشاره ای بر تقویت یک گمان هم نیست

باز ایشان نوشته اند :

در برهان سوم نیز که ایشان معنی آنرا نفهمیدند و آنرا به بذله گویی تعبیر کرده اند یک روش سیاسی است که با اینکه به نظر ایشان مضحک است همین امروز نیز کاربرد دارد ؛ نمونه اش افرادی مانند نتانیاهو و آقای ایکس که در سازمان ملل از صلح دوستی و پرهیز از دروغگوئی و رعایت حقوق بشر سخن میگویند و شعار می دهند ولی در مملکت و مجاور مملکت خودشان همان موارد منفور جزو سنن است ؛ تازه این تهییج و تشویق افکار عمومی در قرن 21 صورت میگیرد که همه جور ابزار ارتباطی به صورت لحظه ای وجود دارد ؛ حسابش را بکنید دو هزار سال پیش چه خبر بوده است.همچنین منطقی است که تلقی کنیم این پیشنهاد داریوش به رؤسای کارتاژ داده شده باشد نه مردم عادی ؛ در چنین مراوده و ارتباط دیپلماتیکی داریوش لازم دیده است خودش را متمدن جلوه دهد.

پاسخ

موارد بالا علاوه بر مضحک بودن ، جزم اندیشی ان جناب را هم میرساند. ایشان پیشتر میگفتند که داریوش چنین دستوراتی به کارتاژیان داده است تا انها را به جنگ دعوت نماید! بعد که فهمیدند ان سخن بسیار سخیف است می فرمایند نتانیاهو در سازمان ملل از حقوق بشر میگوید بعد خودش انرا رعایت نمیکند.

که البته این قیاسی مع الفارق است چراکه نتانیاهو و امثالهم منفعت خود را در این میبنید که سخنانش با اعمالش متناقض باشد و همچنین با متمسک شدن با بیانیه ی حقوق بشر که بسیار مورد تاکید و تبلیغ دولتهای غربی است خود را ملزم به پیروی از ان نشان دهد تا بلکه چهره خود و دولت و کشورش را در مقابل جهانیان تطهیر کند چراکه او دراینباره از موضع ضعف سخن میگوید(بدلیل نقض مکرر ان) اما چنین مواردی برای داریوش هرگز متصور نیست. برای داریوش لازم نبوده که خودرا اخلاقی یا طرفدار حقوق بشر جلوه نماید نه مردمان ان روزگار به این موضوع توجه میکردند و نه عدم انجام چنین مواردی داریوش را تحت فشار میگذاشت.
بنابراین بهیچ وجهی نمیتوان عمل نتنانیاهو و امثال ان را در تمسک به بیانیه ی جهانی حقوق بشر که بهرحال مورد قبول جامعه ی جهانی است و اسرائیل بخشی کوچک از این جامعه است را با دستورات اخلاقی داریوش قیاس کرد چراکه نتنها هیچ وجه قابل قیاسی دیده نمیشود بلکه هیچ منفعتی نیز برای داریوش قابل تصور نیست

افزون بر همه ی اینها داریوش سه مورد را از کارتاژیان درخواست کرد یکی نخوردن گوشت سگ ، و دیگری عدم سوزندان مردگان و سومی عدم قربانی کردن انسانها است .

اقای بزرگمهر براینند که داریوش این سه امر را ""بهرحال"" بدروغ از کارتاژیان درخواست کرده است و خلاصه اینکه زمین و اسمان را بهم دوخته و از چگونگی چینش ستارگان اسمان نتیجه گرفته اند که چنین رسومی درمیان پارسیان نبوده است و داریوش دروغگو است!

اما با نگاهی به منابع دینی و تاریخی میتوان دید که حداقل دو رسم نخست یعنی حرمت خوردن گوشت سگ وحرمت سوزندان مردگان از رسوم رایج و قدیمی پارسیان است و رسم قربانی کردن انسان برای خدایان نیز با هیچ گزاره ای جز تاریخ هرودوت تایید نمیشود!

حرمت خوردن گوشت سگ در منابع دینی :

«ای دادار گیتی استومند، ای اشو ؛ چگونه آن مردان پاک شوند ، ای مقدس ای اهورمزد که مرده را از سگ یا از مردم بخورند؟ آنگاه گفت اهورامزدا : ناپاک (نجس) هستند ای اشو، ای زرتشت: ان مردم را خان و مان برکنید و دل [از سینه] برکنید ان مردم را روشن چشم از حدقه بیرون اورید . به ایشان [ان گنهکارانی که گوشت مرده خورده اند] اَبَر تابه ناخن ان دروج نسوش - دیو لاشه- حمله میکند ناپاک میشوند پس از ان برای همیشه و برای جاودان» وندیداد بند ۲۳و۲۴ فرگرد۷ ترجمه هاشم رضی جلد۲ص ۷۴۴

حرمت سوزندان جسد در منابع دینی و تاریخی :

در منابع دینی: «ای دادار گیتی استومند، ای اشو: اگر انان که مزدا پرستند با پاروان یا دوان یا سوار یا با گردونه ؛ اتش مرده سوز را فراز رسند که بدان مرده میپزند مرده را کباب میکنند چه گونه ایشان بورزند انانکه مزدا پرستند؟ انگاه گفت اهورا مزدا : ان مردِ مرده سوز را بکشند » وندیداد بند ۷۳و۷۴فرگرد۸ همان ص ۸۸۵

درمنابع تاریخی : درباره ی یک اسیر ایرانی در زمان هخامنشی قطعه ی کوتاه بمارسیده است که بصورت برده نزد یک یونانی به نام "فیلونیموس" زندگی میکرده است نام این ایرانی اوفراتس بوده و خطابش به ارباب یونانی چنین است:

« چون مردم، جسد مرا مسوزان ای فیلونیموس، اتش را از برخورد با تن من دور نگهدار . من پارسی هستم و گناه الودن اتش نزد ما نابخشودنی است همچنین جهت تطهیر بدنم را با اب نیز مشوی زیرا اب نیز نزد ما بسی گرامی است» وندیداد جلد۱ص۱۵۱ ،مقدمه، هاشم رضی

باری، واضح است که ان اشارات و دستورات داریوش همگی جز سنن و اداب و رسوم دینی و ملی ایرانیان بوده است و برعکس گمان گزاف ان جناب برای دروغ پراکنی و سخنان سخیفی از این دست نبوده است.

باز ایشان نوشته اند :

شگفت اینکه بگفته ی ژوستین کارتاژیان هم میپذیرند ! درحالیکه ژوستین نوشته بود

The Carthaginians declined giving him aid, on account of their continual wars with their neighbours,

پاسخ

البته بنده طبق نوشته ی اقای پیرنیا (ن.ک.۲/۱۰۴۳) چنین نوشتم اما با نگاه به ماخذ اینترنتی دیدم که نوشته اقای پیرنیا دوراز حقیقت نیست.جناب بزرگمهر نوشته اند که کارتازیان دستورات داریوش برای جنگ را نپذیرفتند ! هرچند چنین باشد اما ژوستین میگوید :

but, that they might not appear uncompliant in every thing, willingly submitted to the decree.

بله بنا بدلایل سیاسی کارتاژیان قدرت اشکار کردن عدم قبول هرچیزی را نداشتند بلکه willingly submitted to the decree

و نیز نوشته اند :

مطلبی که توسط ایشان نادیده گرفته شد اشاره شد که عملکرد کمبوجیه پسر کوروش و هم احتمالاً عملکردی مشابه در دوره زمامداری قباد و انوشیروان در عهد ساسانی و حتی در زمانی دیرتر در "شهر سوخته" انجام شده است و چیز عجیب و غریبی نبوده است که برای ایشان اینچنین بعید و دور از انتظار جلوه گر شده است.

پاسخ :

که البته ایشان ندیده اند چراکه پیشتر و در اولین مقاله نوشتیم :

.پیش از هرچیز باید تاکید کنم که نقدمن بر عدم وجود چنین رسمی است رسمی که طی ان انسانها را در مراسم دینی یا قومی قربانی کنند وگرنه میتوان درسیره ی بسیاری از شاهان تاریخ دید که انها بهنگام خشم از گروهی ، کسانی را میکشتند اعم از اینکه با شمشیر باشد زنده بسوزانند یا زنده پوست برکنند و یا حتی زنده زیرخاک کنند که این مورد جز اداب و رسوم نیست بلکه از بسته به خلقیات شاه ، از شاهی به شاه دیگر متفاوت خواهد بود. بنابراین نقد و نفی ما تنها بر اینست که چنین رسمی یا قربانی کردن انسان مطلقا در میان ایرانیان وجود نداشته است اعم از اینکه این قربانی برای خدایان باشد یا برای شرکت در بزم و شادی یا در عزاداری .

بنابراین نقد و نظر ما تنها معطوف به ادعایی است که انرا رسم بر شمرد و گرنه هرشاهی یا زمامداری میتواند بهنگامه ی عصبانیت مخالفان یا دشمنانش را به شکلی بکشد که این نه ربطی به وجود رسوم اینچنینی ندارد ونه دلیلی بر وجود چنین رسومی است. همچنین شهر سوخته نیز به دوران پیش از تاریخی برمیگردد و مورد نظر نیست. همچنین چیزی درباره ی اینشهر اثبات شده نیست. بالاتر چندین دلیل قاطع بر رد سخن هرودوت بیان داشتیم که باز بطور خلاصه انرا مرور میکنیم : ۱- چنین رسمی در هیچ یک از کتب دینی ایینی وجود ندارد با توجه به اینکه مراسم دینی ایینی ملی ایرانیان بطور گسترده در اوستا و کتب مربوط امده است. ۲- تواریخ نشان میدهد این رسم در میان یونانیان رواج داشته است ۳- بنا به گزارش مورخ رومی ژوستین داریوش بزرگ قربانی کردن انسان را در میان کارتاژیان منع کرد. ۴- هیچ مورخی گزارشی شبیه به گزارش هرودوت نیاورده است بعبارت دیگر اینکه ایرانیان برای خدایان زیر زمینی و روزمینی و اسمانی و غیران یا در فلان مراسم دینی یا ملی در هیچ گزارشی از هیچ مورخی اعم از یونانی رومی سریانی ارمنی عرب مسلمان در این ۲۵۰۰سال وجود ندارد.

ـــــــــــــ

لینک مرتبط : قربانی کردن انسان رسمی ایرانی یا یونانی؟!

بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب، "تنها" بصورت متن کامل و بدون تغییر همراه با ذکر نام و ادرس وبلاگ آزاد است

قربانی کردن انسان رسمی ایرانی یا یونانی؟!

دوستی در کامنت پست قبل بنقل از مطالب یک وبلاگ به استناد گزارش هرودوت زنده بگور کردن فرزندان را رسمی اصیل اریایی - ایرانی نامیده است.  با در نظر گرفتن اهم مطالب ایشان نقدی بر گمانهای ایشان خواهیم داشت.

هرودوت در کتاب هفتم در بند ۱۱۴از تواریخش اورده است :

« پس از جلب عنایت رود با این آیین و مراسمی دیگر به " نٌه راه" در سرزمین ادونی ها رسیدند و از پل هایی که روی استروما زده شده بود گذشتند. وقتی شنیدند انجا "نه راه" نام دارد ، ۹ نه دختر و پسر محلی را گرفتند و همانجا زنده دفن کردند. زنده به گور کردن انسان ها از رسوم ایرانیان است! و به من گفتند آمستریس زن خشیرشا وقتی پیر شد برای جلب عنایت خدای زیرزمینی (=هادس) چهارده پسر پارسی از خاندان بزرگ را به همین گونه زنده بگور کرد»

برخورد با چنین گزاره هایی در تاریخ هرودوت توسط اشخاص با گرایشات فکری و علایق شخصی ، متفاوت است. یک فردی که بانام مستعار "بزرگمهر" در اینترنت فعالیت میکند این گزارشات را چنانکه نوشته : "رسمی اصیل" معرفی میکند و انرا بشکل ویژه بازتاب میدهد و در مقابل هرجا گزارش هرودوت خلاف مذاقش باشد انرا با دلایل واهی و ابکی رد میکند (گوییم ذایقه! نه حتی رای و نظر؛ چرا که رای و نظر با دلیل و استدلال و استناد به همه ی منابع - به میزان درجه بندی انها - روی میدهد درحالیکه ایشان مطالبی را که ضد ایرانی باشد بیشتر میپسندد و در جای خود هرودوت افسانه سرایی بدتر از کتزیاس افسانه ساز معرفی میکند) برخی ایران دوستان افراطی نیز بمحض رسیدن به چنین گزارشهایی یکسره گزارشات هرودوت را مردود و افسانه میخوانند.

اما نظر گروه سومی  هست که نتنها هرودوت بلکه همه ی مورخان باستان را شامل میشود که تنها بخشهایی از گزارشات یا نقل قولهای انان بیشتر مورد توجه و پذیرش واقع میشود که با شواهد و قرائن برون متنی تقویت یا اثبات شود و بهمین ترتیب گزارشهایی بشتر مورد تردید قرار گرفته و رد میشود که با قرائن و شواهد برون متنی همخوان نبوده بلکه برخلاف انها باشند. بنابراین برخورد ما با هردو و این گزارش نیز به همین ترتیب خواهد بود  .پیش از هرچیز باید تاکید کنم که نقدمن بر عدم وجود چنین رسمی است رسمی که طی ان انسانها را در مراسم دینی یا قومی قربانی کنند وگرنه میتوان درسیره ی بسیاری از شاهان تاریخ دید که انها بهنگام خشم از گروهی ، کسانی را میکشتند اعم از اینکه با شمشیر باشد زنده بسوزانند یا زنده پوست برکنند و یا حتی زنده زیرخاک کنند که این مورد جز اداب و رسوم نیست بلکه از بسته به خلقیات شاه ، از شاهی به شاه دیگر متفاوت خواهد بود. بنابراین نقد و نفی ما تنها بر اینست که چنین رسمی یا قربانی کردن انسان مطلقا در میان ایرانیان وجود نداشته است اعم از اینکه این قربانی برای خدایان باشد یا برای شرکت در بزم و شادی یا در عزاداری .بهرترتیب دلایلی که این گزارش هرودوت را تضعیف میکند بترتیب زیر است  :

یکم . توضیحات هرودوت درباره ی اداب و عادات ایرانیان (هرودوت۱/ ۱۳۱-۱۳۸) عموما با گزاره های اوستا همخوان است و بخش عمده ی ان توسط بندهایی از یشتها و یسناها اثبات میشود. از همینجا میتوان دانست که ایرانیان هخامنشی حداقل از لحاظ دینی به ایین مزدیسنی بسیار نزدیک بودند و نوعی یا شاخه ای از دین مزدیسنی شمرده میشدند. با اینهمه در هیچ گزاره ی دینی اوستایی و رویهمرفته متون بجای مانده ی پهلوی ساسانی و غیره گزاره ای نیست که این رسم را در ایران باستان تایید کند . در گاتهای زرتشت نتنها سخنی در اینباره یا توصیه به قربانی کردن حتی قربانی کردن حیوانی نیامده بلکه قربانی کردن حیوان نیز بنوعی نهی شده و از اداب بد دروغپرستان معرفی شده است :

«ای مزدا ،بخشایش تو دور شود از این چنین کسانی که با اموزشهای شان مردم را بیراه میسازند و ازنیک منشی دورشان میکنند اینان با ایینهای بد دین شان ، در مستی چارپایان را قربانی میکنند و گرهمه است از این اموزشگران بد و انانی که دشمنان قوم اند» هاشم رضی ، اوستا ص ۶۶۶ ترجمه هات۳۲بند ۱۲+ مقایسه کنید با ترجمه پورداود ، گاتها هات ۳۲بند ۱۲ « چه انان روگردان کنند با گفتارشان مردم را از بهتر کردار ُ بانان مزدا نفرین گوید، کسانی که زندگی چارپارا با خروش شادمانی تباه کنند،نزد انان گرهم و کسانش برتری داده شدند همچنین کرپن و شهریاری انانی که دروغ خواستارند» + نگاه کنید به بند۱۴از هات ۳۲

اما در تیریشت که یشتی جدید است امده است :

«هرگاه در کشورهای اریاییُ با درستی و از روی راستی یتوده شود تشتر رایومند فرهمندُ دشمن به ای سرزمینها نتواند داخل شود و سیل و بیماریها در اینجاها نفوذ نخواهند یافت .پس گفت زرتشت به مزدا:در پرسش که ایین ستایش و نیایش تشتر چکونه است؟ پاسخ داد اهورا که برای همه ی مردم سرزمینهای اریایی ،لازم است زور نثار کنند، برسم بگشترانند و گوسفندی یکسر یا سیاه باشد یا سپید، بریان کنند. از این فدیه و نذر نباید سهمی نه به دزدان و نه زن بد ، نه انکسی که گاثاها نمیخواند و نه انکه بر ضد نظم و قانون است و نه انکه برضد دین اهورایی زرتشتی است برسد....» هاشم رضی اوستا ص۳۶۸ تیریشت کرده ی ۱۶/بندهای ۵۸-۶۱

بنابراین در متون دینی هرگز سخنی یا حتی اشاره ای از قربانی کردن انسان نه برای خدایان و نه در مراسم یا اداب و رسوم دینی و ایینی مزدیسنی نیامده است .

دوم. اصولا ایرانیان برای خدای زیرزمینی ! (=هادس- که خدایی یونانی است-"پیشتر به اشتباه و از روی فراموشی نوشتم ارس") قربانی نمیکردند انهم قربانی انسان، دقت بیشتر در گزارشات هرودوت نشان میدهد که این رسم لااقل در میان یونانیان رواج داشته است . باهم بخوانیم :

« مزدوران یونانی و کاریایی پسامنت که از فانس به علت بازکردن پای بیگانه بمصر خشمگین بودند نقشه انتقام وحشتناکی بر ضد او کشیدند : فرزندان اوراکه در مصر مانده بودند دستگر کرده و به اردوگاه اوردند و درست در برابر چشم پدر در میان دوسپاه قدحی نهادند و کودکان را اوردند و یکایک براین قدح سر بریدند» هرودوت کتاب ۳/بند۱۱   یا  «وقتی خشیرشا به آلوس در آخایی رسید ، راهنمایان که موظف بودند همه چیز را به شاه بگویند افسانه محلی مربوط به معبد زئوس لافوستیوس را حکایت کردند :آتاماس پسر ائولوس برای توطئه مرگ فریگسوس با اینو با توافق رسیده بود در نتیجه مردم اخایی به دستور یکی از هاتفان بر فرزندان و نوادان انا ممنوعیتهایی را تحمیل کرده بودند ورود بهزرگترین فرزند این خاندان به دارالحکومه ممنوع بود مردم این سامان به پریتانه خود لئیتون می گفتند و در برابر عمارت ان پاس میدادند و اگر او احیانا وارد میشد دیگر قادر به خروج نبود مگر بعنوان قربانی . راهنمایان برای شاه گفتند اغلب کسانی که در معرض تهدید قربانی شدن قرار داشتند یا از این موضوع می ترسیدند به خارج نزد بیگانگان می گریختنداما اگر پس از مدتی برمیگشتند و هنگام ورود به پریتانه دستگیر میشدند محکوم به قربانی شدن بودند و بیدرنگ فرد دستگر شده را سرابپا نوار پیچی میکردند و با شکوه تمام به قربانکاه می بردند و قربانی میکردند »هرودوت کتاب ۷/بند۱۹۷

 بعلاوه سیره ی سکندر نیز بخوبی نشان میدهد که این رسم در میان یونانیان یا لااقل بخشی از انان سابقه داشته است چنانکه هزاران تن از مردم "کاسی"(=لر؟) را برای شادی روح رفیق هلاک شده اش، قربانی کرد!

«ولی درهمین روزها هفستیون به مرض تب مبتلا گشت ....این ناپرهیزی و فراط جند روز بعد باعث مرگ او شد. اسکندر نتوانست این فقدا را به طور اعتدال تحمل کند اولا امر کرد یالهای تمام اسبان را چیدند و کنگره های برج و بارو را برافکندند. بعد طبیب بدبخت را به امر او به صلیب کشیدند و امر کرد که نی و هیچ نوع الت موسیقی ننوازند این وضع ادامه یافت تا ان که غیبگوی امون از طرف ژوبیتر گفت که هفستیون را نیم خدا بدانند و از برای او قربانی کنند . بالاخره برای اینکه در جنگ تسلی بیابد به مملکت کوسی ها رفته ، پس از مطیع کردن انها برنامه ی شکار انسان ترتیب داد و امر کرد تفاوتی بین زن و مرد ، بزرگ و کوچک نگذاشته همه را از دم شمشیر بگذرانند و این قصابی وحشت انگیز را قربانی دفن هفستیون نامید!» پیرنیا ۲/ ۱۳۶۰ بنقل از پلوتارک ،سکندر بند۹۹+ درشهر سنگاله ۵۰۰ اسیر مریض را کشت .ن.ک.پیرنیا۲/۱۲۸۷بنقل از اریان کتاب ۵بند۷

متن اینترنتی کتاب پلوتارک :

When he came to Ecbatana in Media, and had dispatched his most urgent affairs, he began to divert himself again with spectacles and public entertainments, to carry on which he had a supply of three thousand actors and artists, newly arrived out of Greece. But they were soon interrupted by Hephaestion’s falling sick of a fever, in which, being a young man and a soldier too, he could not confine himself to so exact a diet as was necessary; for whilst his physician Glaucus was gone to the theater, he ate a fowl for his dinner, and drank a large draught of wine, upon which he became very ill, and shortly after died. At this misfortune, Alexander was so beyond all reason transported, that to express his sorrow, he immediately ordered the manes and tails of all his horses and mules to be cut, and threw down the battlements of the neighboring cities. The poor physician he crucified, and forbade playing on the flute, or any other musical instrument in the camp a great while, till directions came from the oracle of Ammon, and enjoined him to honor Hephaestion, and sacrifice to him as to a hero. Then seeking to alleviate his grief in war, he set out, as it were, to a hunt and chase of men, for he fell upon the Cossaeans,

منبع :http://ebooks.adelaide.edu.au/p/plutarch/lives/chapter47.html#chapter47

چنین پیداست که موضوع یادشده رسمی یونانی بوده و انرا به ایرانیان هم نسبت داده اند! هرچند دقت در نوشته های هرودوت درمورد خشایارشا نشان از عدم بیطرفی و نفرت از او دارد.از اینرو نقل چنین گزارشهایی در مورد او در تاریخ هرودوت دور از انتظار نیست. 

سوم. ژوستین مورخ رومی که در واقع خلاصه ای از تروگ پمپه مورخ را در اثارش گزارش کرده است اورده که : « داریوش بزرگ سفیری به قرطاجنه فرستاد و قربانی کردن انسان را منع کرد ...» پیرنیا۲/۱۰۴۵ بنقل از ژوستین تاریخ عمومی کتا ۱۹بند۱

چهارم . اگر چنین رسمی در ایران هخامنشی رایح بود می بایست نشانی از انرا در دوره های بعد می دیدیم یا گزارشی توسط مورخان رومی مسلمان و عرب می داشتیم درحالی که رومیان و عربها اگر از چنین رسمی باخبر بودند هرگز از گفتن ان دریغ نمیکردند چنانکه رسمهای دیگر چون"ازدواج با محارم و غیره" را بگستردگی بازتاب داده اند.

باری، باپیش چشم داشتن این گزاره ها که هریک قرینه و شاهدی قومی براینست که گزارش هرودوت تا اندازه ای زیاد قابل تردید است خصوصا اینکه گزارش او در این زمینه نتنها با گزاره ای برون متنی ثابت یا حتی تقویت نمیشود که با گزاره های برون متنی متعدد تضعیف میگردد.

 

بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب، "تنها" بصورت متن کامل و بدون تغییر همراه با ذکر ادرس وبلاگ آزاد است

ـــــــــــــــــــــــــــــ--

لینک مرتط : پاسخ به نقد مقاله " قربانی کردن انسانها رسمی ایرانی یا یونانی؟

نظر اسلام درباره ی ازدواج با محارم در دیگر ادیان

اسلام قوانین یا عرفها و رسوم دیگر ادیان را -هرچند زشت بداند- برای پیروان ان دین و ایین هرگز ممنوع نکرده است ، خصوصا اینکه ان از جمله ادیان کتابی باشند (یهود نصری مجوس و صابئین). از اینرو کسانی که طبق عرف و رسم دین خود به  ازدواج با خویشان نزدیک تن میدهند یا از این نوع ازدواج بوجود امده اند را بترتیب زانی و زنازاده  خطاب نمیکند. بلکه قوانین فقهی درون دینی را برای دیگر ادیان محترم میشمرد!

 

چنانکه وقتی فردی نزد امام صادق مرد زرتشتی را زنازاده خطاب کرد بدین علت که با مادرش ازدواج کرده برخورد تند امام را سبب میشود و حضرتش با نگاه تندی اورا گوشزد کرده و میفرماید او طبق دستورات دین خود عمل میکند. متن عربی را باهم بخوانیم :

عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْحَذَّاءِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَنِي رَجُلٌ مَا فَعَلَ غَرِيمُكَ قُلْتُ ذَاكَ ابْنُ الْفَاعِلَةِ فَنَظَرَ إِلَيَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَظَراً شَدِيداً قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُ مَجُوسِيٌّ أُمُّهُ أُخْتُهُ فَقَالَ أَ وَ لَيْسَ ذَلِكَ فِي دَيْنِهِمْ نِكَاحاً - تهذیب شیخ طوسی جلد9ص70+9/365

چنانکه اشاره شد اسلام قوانین فقهی دیگر ادیان را پذیرفته و محترم شمرده تا انجا که نتنها چنین ازدواجی در یک دین را برای پیروانش نهی نکرده بلکه ترتیباتی برای زمانی که لازم می اید قوانین اسلامی برانها اجرا گردد صورت داده است . برای مثال اگر فردی مجوسی وفات یافت و او با خویشان خود ازدواج کرده بود برای ارث دادن به انها احکام و شیوه هایی خاص در نظر گرفته شده است . و گویا این موضوع  انقدر مهم و پرتکرار بوده که شیخ صدوق در من لایحضرالفقیه یک فصل برای ان باز کرده و روایاتی را درانجا به استناد ذکر نموده  و دراغاز روایتی از امام علی اورده است 


وَ فِي رِوَايَةِ السَّكُونِيِّ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يُوَرِّثُ الْمَجُوسِيَّ إِذَا تَزَوَّجَ بِأُمِّهِ وَ بِأُخْتِهِ وَ بِابْنَتِهِ مِنْ وَجْهَيْنِ مِنْ وَجْهِ أَنَّهَا أُمُّهُ وَ مِنْ وَجْهِ أَنَّهَا زَوْجَتُه‏
علىّ ع مرد مجوسى را هر گاه با مادر و خواهر، و دختر خود ازدواج كرده بود، از دو جهت ارث مى‏بخشيد:يك جهت آنكه آن زن مادر او است، و ديگر آنكه همسر او است‏. ن.ک.من لایحضرالفقیه 4/344

و هیچیک از این بزرگان و مشایخ اسلام از این جهت که مجوسیان زنازاده اند محروم الارث نمیخواند یا حتی بدین صفت و کلام زشت خطاب نمیکرد.اری در روایات داریم گاهی معصومین برخی مسلمین را حرامزاده خطاب کنند (مثل درباره ی معاویه ، عمروعاص  .وابن زیاد و...) اما درباره مجوس چنین لفظی نتنها وجود ندارد که به ان از انجهت که یک قانون دینی است بدیده ی احترام نگریسته شده است.

شگفت اینکه برخی مسلمین امروزی با سابقه ی قومی  زرتشتیان را زنازاده خطاب میکنند یا اخیرا دوستی در کامنتی در چند پست قبل اشاره به زنازاده بودن کوروش موسس هخامنشیان کرده و براو ایراد گرفته که با خاله اش ازدواج نموده است!

شاید بی مناسبت نباشد که یادی از فتوای امام حنفیان ابوحنیفه درباره ی ازدواج با محارم داشته باشیم چراکه حنفیان بزرگترین جماعت در میان اهل سنت را تشکیل میدهند .


وقال أبو حنیفة : لا حد علیه فی ذلک کله ولا حد على من تزوج أمه التی ولدته وابنته . وأخته . وجدته . وعمته . وخالته . وبنت أخیه . وبنت أخته عالما بقرابتهن منه عالما بتحریمهن علیه و وطئهن کلهن فالولد لاحق به والمهر واجب لهن علیه و لیس علیه الا التعزیر دون الاربعین فقط.ن.ک.المحلی ابن حزم اندلسی جلد 11ص 253

همانگونه که مشاهده میشود ابوجنیفه برای چنین ازدواجی حدی قائل نیست  ازدواجی که بین مردی با عمه خاله و خواهر و دختر و مادر دختر خواهر دختر برادر باشد و تازه میگوید  وقتی ازدواج کرد  مهریه هم باید داد -مهریه واجب است- و این حدی ندارد فقط  تعزیر دارد  و تعزیر ان هم کمتر از ۴۰ضربه ی شلاق است! و این درحالی است که طبق فقه شیعه که بازتابش در قانون جزایی ایران هم وجود دارد ازدواج با محارم فوق الذکر برای فرد مسلمان حکم مرگ در پی دارد.(ن.ک . قانون مجازات اسلامی ماده ۸۲) همچنین باید یاداور شد کهجمعیتی بزرگ از جامعه اسلامی کنیز بودند انها عملا نقش یک برده ی جنسی را در این جامعه بازی میکردند! در برخی فتاوی مذاهب سنی میبنیم که صاحب و برادران و هرکسی را که صاحب  صلاح بداند میتواند بر کنیز استوار بدارد. و این اوج بهره گیری جنسی از انسان است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط : ازداج با محارم در ایران باستان

بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب، "تنها" بصورت متن کامل و بدون تغییر همراه با ذکر ادرس و نام وبلاگ آزاد است.

نقد مقاله ی « کوروش و مصادره اسناد تاریخی» از مرادی غیاث ابادی 2

همانگونه که پیشتر در مقاله ی   نقد مقاله ی « کوروش و مصادره اسناد تاریخی» از مرادی غیاث ابادی 1  گفته آمد ، با بررسی بیشتر منابع مورد استناد غیاث ابادی روشن شد که ایشان گویا از سر دشمنی و حقد  و کینه ای که نسبت به تاریخ ایران بطور اعم و تاریخ هخامنشیان و کوروش بزرگ بطور اخص دارند یا بنا به برخوردهایی که برخی از ایران دوستان افراطی با ایشان داشته اند چنین رویکردی پیشه کرده و بطور گسترده ای از منابع و مآخذ تاریخی در تخریب شخصیتهای تاریخی دست به جعل و تحریف و تخلیط و تخریب گزاره های تاریخی یازیده است و به اصطلاح اسناد تاریخ را در تخریب شخصیتهای تاریخی بقول خودشان مصادره به مطلوب (!) کرده اند. پیشتر نشان داده شد او چگونه  برای تخریب کوروش دست به جعل  گزاره ای تاریخی از کتاب و اثر  مورخ باستان دیودور سیسیلی زده است. همچنین پیش از ان نیز نشان داده شد که وی چگونه اشکار دروغهایی باورنکردنی را به مورخان باستانی درجهت تخریب هخامنشیان بافته بود (ن.ک.-کوروش و نابودی همیشگی کادوسیان (نقد مرادی غیاث ابادی) + -نقد مقاله ی « کوروش و مصادره اسناد تاریخی» از مرادی غیاث ابادی 1) باری، همانگونه که در مقاله ی قبل گفته امد در سلسله مقالات سعی من صرفا بررسی بیشتر  منابع مورد استفاده غیاث ابادی و  افشای نحوه ی نادرست همراه با تحریف و جعل تاریخ توسط ایشان می باشد . در مقاله ی قبل، استناد غیاث ابادی را به دیودور سیسیلی را مورد بررسی قرار داده و نشان دادیم که وی اشکارا گزاره های  تاریخی از ان ماخذ را تحریف کرده است . او شاید براین گمان گزاف بوده است که هیچکس به رفرنس های او رجوع نخواهد کرد تا راستی و دروغین بودن استنادات اورا   بیازماید.

بهرحال ایشان در فرازی دیگر از مقاله ی کورش بزرگ و مصادره اسناد تاریخی  به گزارشات کتزیاس اشاره میکند. ایشان درباره ی کتزیاس مینوسد :

انگ‌های «غرض‌ورزی» و «دشمنی با ایران» به پیشانی هر مورخی که بچسبد، به پیشانی کتزیاس- که روایت‌های بالا را از قول او آوردم- نمی‌چسبد. چرا که کتزیاس مورخ دربار هخامنشیان و پزشک مخصوص اردشیر دوم هخامنشی و ملکه پروشات بود. اردشیر او را به سبب حذاقت و نیز علاقه‌ای که به ایران و تاریخ هخامنشیان داشت، به عنوان مورخ و پزشک به دربار خود فراخوانده بود و اسناد رسمی بایگانی‌های هخامنشی را در اختیار او نهاده بود. به همین دلیل، نوشته‌های کتزیاس- برخلاف هرودوت- بر اساس روایت‌های شفاهی و شایعه‌ها نیست و متکی بر اسناد رسمی دست اولِ هخامنشیان است. علاقه کتزیاس به ایران موجب شد که در جنگی که کورش کوچک (برادر اردشیر) با همکاری یونانیان علیه ایران ترتیب داد، شرکت کند و در دفاع از هخامنشیان و مقابله با یونانیان به نبرد برخیزد.

من برای راحتی پاسخ دادن به نوشتار فوق انرا در چند بند خلاصه میکنم :

1- انگ غرض ورزی و دشمنی با ایران به پیشانی کتزیاس نمی چسبد

2- اردشیر چون از علاقه ی کتزیاس نسبت به تاریخ ایران و هخامنشیان اگاهی داشت اورا بعنوان مورخ دربار برگزید

3- اسناد رسمی بایگانی های هخانشی در اختیار کتزیاس نهاده شده بود. به این دلیل نوشته کتزیاس بر نوشته های هرودوت برتری دارد چراکه متکی بر اسنادرسمی است و نه شایعات و روایات شفاهی!

در پاسخ باید گفت :

یکم. هرچند بتوان استدلال کرد که نمیتوان به کتزیاس انگ غرض ورزی و دشمنی با ایرانیان زد اما اشکارا و براحتی و با استناد و استدلال به گفته های مورخان باستان و نیز اسناد و کتیبه های مکشوفه ی هخامنشی و بابلی یا بین النهرینی ، بیان کرد که کتزیاس در دروغگویی تبحر داشته است و دروغگویی و افسانه سازی وی  بین مورخان باستان  شهرت داشته است. اکثر مورخان باستان از جمله فوتیوس ، پلوتارک و دیگران وی را دروغگو و افسانه ساز قلمداد کرده اند. پلوتارک مورخ معروف رومی در کتاب اردشیر  بند اول  مینویسد :

 Ctesias (however otherwise he may have filled his books with a perfect farrago of incredible and senseless fables.

ن.ک. پلوتارک . بخش اردشیر بند 1ازسایت :   http://ebooks.adelaide.edu.au/p/plutarch/lives/chapter66.html

بنابراین تا انجاکه به ارزیابی مورخان باستان مربوط میشود دروغگویی و افسانه سازی انچنانکه پلوتارک میگوید کتزیاس کتابش را پرکرده از افسانه ها و دروغ ها ، کتزیاس فردی دروغگو و افسانه ساز است. از منظر بررسی اثار کتزیاس نیز میتوان به این موضوع که همانا دروغگویی و افسانه سازی کتزیاس در غالب موارد است پی برد. مثلا در کتاب ایندیکا از انسانهایی شگفت انگیز ، از رودهای با اب طلا از چشمه هایی که از انها طلا میجوشد حیوانات افسانه ای و باورنکردنی را وصف میکند . جالب است که غالب این افسانه ها را نه بعنوان یک نقل قول از دیگران یا یک روایت از یک راوی یا راویانی ، بلکه بعنوان مشاهده ی شخصی کتزیاس بنا بتصریح خودش شاهدیم.

نگاه کنید به متن انگلیسی کتاب ایندیکا نوشته ی کتزیاس          http://www.livius.org/ct-cz/ctesias/photius_indica.html + ن.ک : دفاع از کوروش بزرگ هخامنشی

البته این بدین معنا نیست که اثار دیگر کتزیاس مثلا پرسیکا عاری از افسانه های باور نکردنی نباشد.

2- اینکه گفته شده است اردشیر از علاقه ی کتزیاس به تاریخ اگاهی داشته  و اورا به تاریخنگاری دربار برگزیده مطلقا و بهیچ صورت مشابهی در هیچ ماخذ تاریخی ذکر نشده است. درادامه جنانکه خواهد امد نشان داده خواهد شد که تا جه اندازه گزارشات کتزیاس با اسناد رسمی هخامنشی ناسازگار است.

3- این گفته که کتزیاس به اسناد رسمی هخامنشی دسترسی داشته است از ادعاهای خود کتزیاس محسوب میشود و از انجاکه وی در دروغگویی مشهور بوده است و ادعاهای دروغین دیگر نیز داشته است (مثل سفر به هند و وصف حیوانات و انسانهای عجیب و طبیعت شگفت) میتوان به این گفته با دیده ی تردید نگریست. 

امروزه ما به اسناد رسمی هخامنشی تا حد زیادی دسترسی داریم یکی از معتبرترین اسناد رسمی هخامنشی همان کتیبه های بجا مانده از ان دوران است گزارش کتزیاس تا حد بسیاری با این اسناد رسمی هخامنشی در تضاد کامل است . برای مثال همانگونه که پیشتر در مقاله ی دفاع از کوروش بزرگ هخامنشی گفته شد کتزیاس، کوروش را فردی چوپانزاده معرفی میکند که در جوانی از شدت فقر و تنگدستی به غارتگری اشتغال داشته است(پیرنیا1/202) این گفته کتزیاس، اشکارا با اسناد رسمی هخامنشی که در کتیبه ها بجای مانده اند ناسازگار است چراکه اسناد رسمی هخامنشی پدر و پدران کورش را شاه میدانند و نه چوپان ، و خود کوروش را هم مورخان بابلی شاه معرفی کرده اند و نه گرسنه ای راهزن و غارتگر . باهم بخوانیم :

۲۰-منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛منبع + مهر کوروش اول پدر بزرگ کوروش بزرگ (ماخذ)

نتنها اسناد رسمی هخامنشی  این موضوع که پدر و پدران کوروش شاه بوده اند را تایید نمیکنند بلکه اسناد بین النهرینی قبل از بقدرت رسیدن کوروش بزرگ نیز نشان میدهد که کورش بزرگ از خاندان شاهی پارس / انشان بوده اند. چنانکه در کتیبه ی اشوربانیپال  نام جد کوروش بزرگ امده است :

«... از پیروزی بزرگی که سپاهیان من[=اشوربانیپال] به یاری خدایان در ایلام داشتند و در نتیجه من همه ی سرزمین ایلام را مانند توفان درنوردیدم، کورَش [24] (کورش شاه پارسَوا آگاه شد و با فرستادن باج و همچنین پسر خود به پایتخت من نینوا، به فرمانروایی من گردن نهاد و از من درخواست کرد که سرور او باشم [25] (ماخذ)

دراینجا باید پرسید او بکدامیک از اسناد رسمی هخامنشی دسترسی داشته است که حتی از شجره خانوادگی هخامنشیان بیخبر مانده و گزارشی غیر واقعی ارائه میکند. بنابراین این ادعا که گفته های کتزیاس برپایه اسناد رسمی هخامنشی است نتنها قابل تردید است بلکه در برخی موارد میتوان به صراحت و یقین بر دروغ بودن گزارش او تاکید کرد.

از همینجاست که ارزش و اعتبار و برتری گزارشات هرودوت نیز اشکار میگردد که در بیشتر موراد گزارشات او با حفریات باستانشناسی همخوان است. هرچند خود او برعکس کتزیاس  در اکثر قریب به اتفاق گزارشاتش هرگز ادعای مشاهده ی شخصی ندارد و با تاکید بسیار بر نقل قول و شفاهی بودن گزارشاتش تاکید میکند.

باری ، اقای غیاث ابادی با تاکید خاص بر گزارش کتزیاس به پاره ای از گزارشات کتزیاس استناد میکند که انها هم عاری از تحریف و جعل توسط او نیستند . با هم استنادات غیاث ابادی را بخوانیم :

اما همو چیزی دیگری نیز گفته است که آنرا نادیده انگاشته‌ایم. او در کنار گزارشش از مهربانی و گذشت کورش، همچنین آورده است که «کورش چشمان آتیس (پسر کرزوس و ولیعهد لیدی) را در برابر مادرش از حدقه در آورد و سپس او را سر برید. مادر آتیس از غصه این اتفاق خود را از بام به زیر افکند و خودکشی کرد».

هرچند این گفته که پسر کرزوس کشته شد و مادرش نیز خود کشی کرد در گزارش کتزیاس امده است اما اینکه نام پسر کرزوس اتیس بود یا اینکه کورش چشمان اورا دربرابر مادرش از حدقه بیرون اورد و اورا سر برید  همگی از به فعل تبدیل شدن استعداد داستانسرایی و نوحه سرایی همراه با دروغپراکنی غیاث ابادی خبر میدهند.

برای اینکه گفته ی خویش را قوام بیشتری دهیم بمانند قبل ، گفته کتزیاس را هم از ماخذ مورد استناد غیاث ابادی و هم متن انگلیسی کتاب کتزیاس می اوریم تا نشانی اشکار بر دروغپراکنی غیاث ابادی باشد.

الف- کتاب "خلاصه تاریخ کتزیاس ، معروف به خلاصه فوتیوس ، ترجمه دکتر کامیاب خلیلی ، صفحه 33 کتاب 4 بند 1- 6 :

1- کوروش همراه با آمرژس به منزله متحد خود، علیه کرزوس و سارد لشکر کشید. 2- می گوید : اوی باراس حیله ی جنگی به کار برد و عروسک های چوبی را به هیئت سربازان ایران درآورد و به دستور وی از بالای باروی شهر ناگهان نشان داده و وحشت در دل ساکنان می انداختند!! 3- بدین وسیله تصرف شهر امکان پذیر شد. 4- به علاوه توضیح میدهد چه گونه پیش از تصرف شهر پسر کرزوس را به علت ظهور شبحی بر پدرش و فریفتن او ، به گروگان نزد کوروش فرستادند. 5- چگونه بعدا کرزوس خواست خدعه کند و به این علت پسرش را در برابر چشمانش به قتل رساندند. 6- چگونه مادر این پسر شاهد ناله و التماس او بود ، خودرا از حصار به زیر انداخت و کشت. سپس شرح میدهد کرزوس ، پس از سقوط شهر سارد، به معبد اپولون پناهید و به دستور کوروش اورا سه بار با غل و زنجیر بستند و هربار به طرزی معجزه اسا از بند رها شد!! درحالی که اوی باراس به نگهبانی او گماشته شده و بر در معبد قفل محکمی زده بودند!!

اسکن صفحه 33 از کتاب مورد نظر :

 

ب- متن انگلیسی و اینترنتی کتاب :

[•4] Cyrus, assisted by Amorges, marched against Croesus and the city of Sardes. By the advice of Oebaras he set up wooden figures representing Persians round the walls, the sight of which so terrified the inhabitants that the city was easily taken.

Before this, the son of Croesus was handed over as a hostage, the king himself having been deceived by a divine vision. Since Croesus was evidently meditating treachery, his son was put to death before his eyes; his mother, who was a witness of his execution, committed suicide by throwing herself from the walls. [•5] After the city was taken Croesus fled for refuge to the temple of Apollo; he was three times put in chains, and three times loosed invisibly from his bonds, although the temple was shut and sealed, and Oebaras was on guard.

ن.ک. http://www.livius.org/ct-cz/ctesias/photius_persica.html

همانگونه که مشاهده میشود اقای غیاث ابادی نیز چون کتزیاس  استعداد بسیاری در داستانسرایی و افسانه سازی دارد بطوریکه بدون هیچ شرمی به راحتی دروغ ببافد و  از حدقه دراوردن چشم و سربریدن  فرزند کرزوس بدست کوروش سخن بگوید ! حال انکه کور کردن فرزند کرزوس به هیچ وجه درتاریخ کتزیاس -خلاصه فوتیوس- وجود ندارد.

اینراهم باید یاداور شد که هرودوت کسی که بهرحال به زمان زندگی کوروش نزدیکتر بوده است نتنها خبری از کشته شدن فرزند کرزوس نمیدهد بلکه اورا تحت واقعه ای شفا یابنده معرفی میکند ، باهم گزارش هرودوت را بخوانیم :

 

کتاب 1 بند 85 : اما وقتی پسر لال او [=کرزوس] سرباز را دید شدت هراس و رنج اورا به سخن آورد و فریاد زد « سرباز! کرزوس را نکش» . اینها نخستین کلماتی بودند که بر زبان راند و سپس تا پایان عمر گویا ماند.

در ادامه باز میبنیم که اقای غیاث ابادی گزاره هایی از تاریخ کتزیاس نقل میکند ولی چاشنی دروغگویی و داستانسرایی را در نقل قول از منابع مورد استنادش از یاد نمی برد  ، باهم نوشته ی اورا مرور کنیم :

کتزیاس پس از نقل رفتار محبت‌آمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».

بی هیچ شرحی اصل گفته ی کتزیاس را با بندهای پیش و پس از گزارش فوق بخوانیم :

2- پس از انکه اژدهاک ، در اکباتان از مقابله با کوروش گریخت !! به یاری دخترش آمیتیس و دانادش اسپی تاماس ، پناهگاهی در زیر سقف قصر یافته و مخفی شد. 3- کوروش بعد از ورود به شهر به اوباراس دستور داد برای کسب اطلاع از مخفیگاه ازدهاک از اسپی تاماس و آمی تیس و حتی فرزندان ایشان (اسپی تاکس و مگابرنس) بازجویی بعمل اورند . ازدهاک برای انکه فرزندانش مورد بازجویی قرار نگیرند خودرا تسلیم کرده اورا به زندان انداخته و به دستور اوباراس در غل و زنجیر محکم بستند 4- زمانی بعد کوروش دستور ازادی اورا صادر کرد و همانند پدر خود گرامیش داشت. 5- کوروش دختر اژدهاک ، امی تیس را نخست با احترامی شایسته ی یک مادر پذیرا شد و سپس اورا به همسری برگزیده شد. 6- اما شوهر او ، اسپی تاماس را به جرم اینکه در هنگام بازجویی به دروغ مخفی گاه اژدهاک اظهار بی اطلاعی کرده بود بقتل رسانید.

این همه ی انچیزی است  کتزیاس نقل کرده ، و براستی بخشهای مهمی از انرا میتوان  افسانه دانست. چراکه طبق اسناد بابلی و رویدادنامه نبونید که سندی بیطرف و معاصر با واقعه ی فتح ماد توسط کوروش است ، هرگز این فرصت فراهم نشد که استیاگ به پایتخت خود و به قصر خود فرار کرده و مخفی شود تا نیاز باشد که برای یافتنش از او و فرزندان او و دامادش بازجویی گردد و سپس دامادش را به جرم دروغ گفتن در بازجویی بکشند .

با هم فرازی از رویدادنامه ی نبونید را بترجمه ی غیاث ابادی بخوانیم :

سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹) شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند. کوروش، بسوی کشور هَـگـمَـتـانـه/ همدان (در بابلی: اَگَـمـتَـنـو) پیش تاخت. سرای پادشاهی او را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هـگـمـتـانـه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. اشیای ارزشمندی از . . . ن.ک. http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html

همانگونه که ملاحظه میشود نگارندگان رویدادنامه ی نبونید  بعنوان مورخانی بیطرف و همزمان با حادثه نتنها هرگز گزارشی شبیه به کتزیاس ارائه نکرده اند بلکه  برخلاف کتزیاس گزارش کرده اند که کتزیاس نتنها فرصت فرار نیافت نتنها نتوانست بقصر رفته و مخفی گردد بلکه در میدان جنگ و با خیانت سرداران سپاه استیاگ  روبرو شده و در همان میدان جنگ استیاگ را به زنجیر کشیده و قبل از ورود کوروش به هگمتانه ، استیاگ را به او تحویل دادند! 

باری ، با مقایسه یک سند معتبر تاریخی با تاریخ کتزیاس در می یابیم تا  چه اندازه تاریخ کتزیاس مورد اعتماد میتواند باشد. و جالب است که گزارش هرودوت  -همان هرودوتی که غیاث ابادی گزارشش را از انرو که بر پایه روایات شفاهی است دون روایت کتزیاس دانسته-  نیز  در همین زمینه ی گزارش رویدادنامه  نبونید است . بنگرید به کتاب 1 بندهای 126تا 129 از مجموعه تواریخ هرودوت!

همین هرودوت برعکس کتزیاس هرگز یادی از کشته شدن استیاگ نمیکند، بل مینویسد :

علت اصلی پذیرش یوغ پارساین ا سوی مادها پس از 128 سال فرمانروایی در اسیای علیا تا رود عالیس - جز در زمان سکاها- خشونت و سنگدلی استیاگ بود! .... اما کوروش درمورد استیاگ هیچ بدی نکرد و اورا تا پایان عمر در دربار خود نگهداشت. ن.ک. کتاب 1بند 130

 در ادامه غیاث ابادی نقلی دیگر از کتزیاس اورده است که باز هم عاری از تحریف  نیست.

او همچنین آورده است که «کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید. به این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار می‌کرد».

پیش از هرچیز گفته ی کتزیاس را بدون تحریف و تغییر و تخریب متن همراه با گزاره های پیشین بخوانیم :

1- همچنین نقل میکند که کوروش پته زاکاس خواجه سرای مورد اطمینانش را به ایران فرستاد تا اژدهاک را که در نزد بارکانی ها بود بازگرداند زیرا خود کوروش و نیز آمی تیس دختر اژدهاک ، مایل به ملاقات پدرشان بودند.2- اوی باراس به پته زاکاس سفارش کرد اژدهاک را در بیابان رها کند تا از تشنگی و گرسنگی تلف شود اونیز چنین کرد.3- خوابها جنایت وی را فاش کردند!! 4- کوروش بنا به اصرار امی تیس، پته زاکاس را به دست انتقام آن شاهزاده (=امیتیس) سپرد. وی (= امیتیس) دستور داد ابتدا چشمانش را کورو کرده و سپس پوستش را کنده مصلوبش کنند. 5- اویباراس هم از هراس انکه دچار همان عذاب گردد ده روز غذا نخورد و از گرسنگی ، خودرا کشت با اینکه کوروش بوی قول داده بود که اجازه ی چنین رفتاری را نخواهد داد. 6- پیکر بیجان اژدهاک بدون اسیب در بیابان یافت شد و انرا با احترام به خاک سپردند و نگارنده تاریخ می افزاید : زیرا شیرها ، تا هنگامی که پته زاکاس برای بردن جسد بازگشت ، پاسدار ان بودند!!

خارج از این موضع که چقدر متن فوق به حقیقت نزدیک است با انکه افسانه های روشنی در ان وجود دارد (مثل خواب توانست قاتل را به ملکه نشان دهد! یا شیرها جسد استیاگ را در بیابان حفظ کردند ).  بهرحال ، همانگونه که مشاهده میگردد کوروش  ، قاتل  استیاگ را بدست اولیای دم میسپرد تا طبق مجازات اسلامی! اولیای دم حق  قصاص قاتل را داشته باشند . بدین ترتیب دختر استیاگ  دستور کور کردن و مصلوب کردن قاتل را میدهد  اما اقای غیاث ابادی باز با دروغپراکنی  این نوع رفتار را به کوروش نسبت میدهد. هرچند که اگر هم کوروش بچنین رفتاری دست یازیده بود ایرادی براو نبود چراکه او قاتلی را بسزای عملش رسانده است اما مقصود ما بیش از اینکه بررسی کیفیت گزارش مورخان باشد راستی ازمایی  استنادات غیاث ابادی است که تا اینجانشان داده شد که در کمتر استناد تاریخی است که غیاث ابادی در منابع دست نبرده و انهارا تحریف و تخریب و جعل نکرده باشد.

 همچنین غیاث ابادی نقلی دیگر از کتزیاس می اورد و مینویسد :

کتزیاس همچنین نقل می‌کند که «کورش قبل از حمله به ماساژت‌ها، به سرزمین دِربیکس‌های سکایی حمله برد و پس از قتل‌عام سی هزار نفر از دربیکس‌ها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد».

کتزیاس  ، برعکس هرودوت ، جنگ با ماساژت ها را قبل از جنگ با دربیکس ها میداند! چنانکه جنگ با مساژت ها را درکتاب سوم خود اورده است و در اینباره همینقدر نوشته است که :

1- همچنین درباره جنگ کوروش با سکاها میگوید : کورش آمرژس پادشاه ایشان و شوهر اسپارترا را اسیر کرد. 2- ملکه ی مذکور پس از اسارت شوهر ، سپاهی بالغ بر سیصد هزار مرد و دویست هزار زن برای مقابله با کوروش گرد اورد و به فرماندهی خود بر سپاه کوروش حمله برد و اورا شکست داد و اسیران بسیار گرفت3- از جمله ی اسرا پارمیس برادر آمی تیس و سه پسر وی بودند 4- بعدا اسرای مذکور با آمرژس مبادله شده و ازاد گردیدند. ن.ک. تاریخ کتزیاس ترجمه کامیاب خلیلی ص 32

باری، همه ی انچیزی که کتزیاس درباره سکاها گفته است چنین است  برعکس هرودوت ، کتزیاس معتقد براین نیست که کوروش در جنگ با ملکه سکاها کشته شده و سر او در تشت خونی توسط سکاها گذاشت شده است . کتزیاس  جنگ با دربیکس ها را اخرین جنگ  کوروش معرفی میکند جنگی که در ان لشکریان کوروش پیروز شده  اما کوروش در ان جنگ زخمی گردید و پس از چند روز درگذشت. بنابراین این سخن غیاث ابادی که به کتزیاس منتسب کرده که  " جنگ با دربیکس ها قبل از جنگ با ماساژت ها بود"  اشتباه است

غیاث ابادی از کشتاری سی هزار نفری دربیکس ها میگوید اما کشتار 9 هزار نفری پارسیان در این جنگ بدست دربیکس ها را پرده میپوشد! از انجاکه کتاب 6 کتزیاس مطالب زیادی ندارد همه ی انرا ذیلا نقل میکنیم  :

1- پس از ان کوروش عملیات جنی علیه دربیکس ها به پادشاهی آمورایوس را آغاز کرد. دربیکس ها ناگهان فیلهای خودرا از کمین گاه رها کرده و سوار نظام کوروش را فراری دادند.2- کوروش از اسب به زمین فرو افتاد و یک جنگجوی  هندی با زوبین به بالای ران او زد.3- هندی ها چون فیل به دربیکس ها میدادند در صفوف آنان هم به نبرد می پرداختند.4- در واقع می توانستند کوروش را پس از آن زخم بکشند ولی در همان وقت نزدیکان اش اورا زنده از معرکه به در برده و به اردوگاه خود رساندند. 5- در این نبرد تعداد زیادی از ایرانیان و دربیکس ها کشته شدند.6- این تعداد نزدیک به ده هزار نفر بود .

 7-1- وقتی آمرژس از وضع کوروش اطلاع یافت همراه با بیست هزار سوار سکایی به سرعت خود را برزمگاه رسانید2- بار دیگر نبرد میان سپاه ایران و دربیکس ها در گرفت و سرانجام ایرانین وسکایی ها در نبرد پیروز شدند .3- دراخرین نبرد سی هزار دربیکس و نه هزار ایرانی کشته شدند. 4- پادشاه دربیکس ها؛ امورایوس و دو پسرش به  هلاکت رسیدند 5- کشور آنان نیز به تسخیر کوروش درآمد.ن.ک.خلاصه تاریخ کتزیاس ترجمه کامیاب خلیلی ص ۳۷-۳۸ 

 

نقد مقاله ی « کوروش و مصادره اسناد تاریخی» از مرادی غیاث ابادی 1

دراین سلسله نوشتارا قصد دارم نوشته های غیاث ابادی را صرفا از جهت نوع و چگونگی استفاده از منابع و ماخذ توسط او در مقالاتش را بررسی کرده و به نقد گذاریم. چراکه در بررسی بیشتر منابع غیاث ابادی دریافتم که ایشان در نقل قول از اسناد و مدارک مورد اشاره و استناد خود نتنها امانت داری را رعایت نکرده که بطور کمنظیری از گزاره های تاریخی سواستفاده نموده و علنا گزاره های تاریخی را تحریف و تخریب و گاه جعل نموده است . چنین رویکردی از او که مدتی است غرض ورزی و دشمنی و کینه توزی خود را پیشتر اشکار نموده امری کاملا طبیعی است. هدف ما از این سلسه نوشته ها نیز روشن ساختن علاقمندان یا خوانندگان و دنبالکنندگان مقالات و اظهارنظرهای ان جناب است تا نشانی روشن و حجتی تمام بر دروغگو بودن او باشد. بنابراین همانگونه که گفته امد دراین سلسله مقالا یک به یک از منابع غیاث ابادی را نقل کرده و با اصل ان ماخذ قیاس میکنیم .

اقای غیاث ابادی در مقاله ی "کورش بزرگ و مصادره اسناد تاریخی "در تخریب کوروش استناداتی به منابع داشته اند با بررسی که حقیر انجام دادم متوجه شدم که در بسیاری از استنادات ان جناب یا نکته ای اصلی یا دلیل کار و یا ادامه ی ماجرا که بنوعی در ارتباط با گزاره ی اصلی بود و نگرش خواننده را میتواند تغییر دهد حذف شده و یا حتی جعل و تحریف گزاره تاریخی و مصادره ی اسناد تاریخی در جهت تخریب کوروش توسط ایشان صورت پذیرفته است .

بهرحال در مقاله یاد شده ، یکی از استنادات او به کتاب دیودور سیسلی است بدون هیچ شرحی اصل گفته غیاث ابادی را باهم بخوانیم :

آگاهی ما از غارت تخت‌جمشید به دست اسکندر و نیز سوزاندن تخت‌جمشید به دست همو، متکی به گزارش دیودور سیسیلی است. او آورده است که «اسکندر بزرگترین دشمن تمام آسیا بود و تخت‌جمشید ثروتمندترین شهر در زیر آفتاب بود. او اجازه داد تا سپاهیانش بجز خزانه و هدیش شاهی که به خودش اختصاص یافت، همه جا را غارت کنند و سپس بسوزانند. در خزانه تخت‌جمشید که اسکندر شخصاً آنجا را غارت کرد و سپس به آتش کشید، ۱۲۰٫۰۰۰ تالان (۳٫۶۰۰٫۰۰۰ کیلوگرم) طلا و نقره وجود داشت». اما همین دیودور در ادامه مطلبش، چیز دیگری هم نوشته است که عامداً و به نفع کورش نادیده گرفته شده است: «اینها بازمانده طلا و جواهراتی بود که کورش در طی مدت پادشاهی خود از غارت کشورها تصاحب کرده بود».دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورایی و اسماعیل سنگاری، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۷۲۴ و ۷۲۵

دراینجا اوج دروغپرکانی غیاث ابادی را می بنیم . برای روشن شدن موضوع همین گزاره را از همان صفحه نقل کرده و اسکن هردو صفحه ی ۷۲۴و۷۲۵ را هم ارائه میدهیم.

صفحه ۷۲۵ کتاب ۱۷بند۷۱: اسکندر در یک ارگ جایی که خزانه در آن قرار داشت حضور یافت و آنرا تصاحب کرد . خزانه پر از طلا و نقره بود ، زیرا از زمان کوروش، نخستین پادشاه پارسیان- تا بدان روز، درامدهای حکومت را درانجا انباشته کرده بودند : با سنجش ارزش طلا نسبت به نقره ، در این خزانه ۱۲۰هزار تالان پیدا کردند!

http://img4up.com/up2/61172716817598877135.jpg

همانگونه که مشاهده میشود اقای غیاث ابادی نام کوروش را ذکر میکند اما عبارت «تابدان روز» را حذف میکند و همچنین عبارت "پادشاهی خود " را اضافه میکند که بدروغ نشان دهد اینهمه ثروت در دوران کوروش بدست امده است  سپس عبارت دیودور که میگوید اینها همه از درامدهای پارسیان بوده است را به غارت تبدیل میکند ! و همچنین تالان نقره  را  مینویسد مجموعا ۳۶۰۰۰۰۰کیلو طلا و نقره که غلط است چراکه دیودور نسبت طلا به نقره را حساب کرده است و میشود۳۶۰۰۰۰۰کیلو نقره   و نه طلا!

براستی ایا درامدهای مالیاتی نیز ازجمله معانی واژه غارت است؟ اگر چنین است بدید اقای غیاث ابادی همه ی دولتها و کشورها غارتگر محسوب میشوند. اگر کمی در منابع دقیق شویم و بیاد اریم که هرودوت میزان مالیات اقوام زیر سلطه داریوش را ذکر کرده است با اعتماد به این گزارش هرودوت متوجه میشویم که داریوش به تنهایی سالی نزدیک به ۱۴۲۲۰هزار تالان بابلی درامد مالیاتی داشته است.(ن.ک.هرودوت ، کتاب ۴بند۸۹-۹۷ - هرودوت تالانهای طلا را هم به تالان نقره بابلی حساب کردهاست) و طبق توضیح مترجم مجموع درامد مالباتی داریوش ۳۷۸۵۶۰کیلو نقره بوده است.

گر این مبلغ را در ۲۰۰سال ضرب کنیم رقمی برابر با ۲۸۴۴۰۰۰تالان بابلی بدست می اید که از انهمه در دوره ی سکندر تنها ۱۲۰هزار تالان در تخت جمشید بوده است. البته اینراهم باید درنظر داشت که دیگر شهرها نیز خود خزانه ای داشتند و مبالغی از مالیات ها در مخارج ان شهر هزینه میشده و یا میمانده است. بنابراین اینهمه ثروت در خزانه ی شاهی باا در نظر گرفتن پهناوری کشور و تعدد اقوام زیر سلطه هخامنشیان رقمی عجیب نیست!

این نوشتار بمانند دیگر نوشتارها به ایمیل جناب غیاث ابادی ارسال شد.

بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب،تنها بصورت متن کامل و بدون تغییر، همراه با ذکر ادرس و نام وبلاگ آزاد است.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

مرتبط:

۴-برده داری در زمان هخامنشیان(نقد مرادی غیاث ابادی)

کوروش و نابودی همیشگی کادوسیان (نقد مرادی غیاث ابادی)

 اقای غیاث ابادی دریکی از اخرین مقالات رنج های بشری ادعایی عجیب و سخن غریب دیگری بیان کرده  ونوشته اند:

رنج‌های بشری ۱۴۵: کورش بزرگ و نابودی همیشگی کادوسیانرضا مرادی غیاث آبادیدوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱یکی دیگر از کشورها و تمدن‌هایی که به دست کورش بزرگ و با تهاجم سپاه پارسی او برای همیشه نابود شد، تمدن درخشان گیلان باستان یعنی کادوسی/ کادوسیان بود که در جنوب‌غربی دریای کاسپی/ دریای مازندران جای داشت. کادوسیان دستکم یکبار کوشیدند تا استقلال و هویت خود را باز یابند اما با سرکوب هخامنشیان مواجه شدند و برای همیشه از تاریخ محو گردیدند. آثار و اشیای باستانی و از جمله جام‌های زرین مشهور مارلیک، کلورَز، عمارلو و املش متعلق به این تمدن بزرگ و نابود شده هستند که همگی قبل از زمان هخامنشیان ساخته شده‌اند.برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: تاریخ پلوتارک، بخش اردشیر، بندهای ۲۸ و ۲۹؛ دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورکایی و اسماعیل سنگاری، انتشارات جامی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۴۹؛ مشیرالدوله پیرنیا، تاریخ ایران باستان، جلد یکم، ص ۱۱۲۸ تا ۱۱۳۱٫

همانگونه که می بینید جناب غیاث ابادی از روی اهداف و اغراضی که دنبال میکنند و بگمان خود با این سلسله نوشته ها - که گاه راست و گاه امیخته به دروغند- میخواهد به تبلیغات نژادگرایان آریایی ملی گرای کوروش پرست ، پایان دهد ! چه خیال خامی ، براستی ایا راه مقابله با گروهی افراطی (اگر براستی چنین باشد) یا اندیشه ای نزادپرستانه ، توهین و انتشار نوشته های تحریف شده و گاها کذب در تخریب شخصیتهای ملی و تاریخی است؟! ایا میتوان با این رویه و توهین به باورها و علقه ی جمعی مردمی  یا حداقل گروهی به اهداف و اغراض شخصی رسید؟ ممکن است گفته شود که قصد او براستی نقد کردن است و این کاری رواست ! باید گفت البته این کاری شایسته و بایسته است اما انچه غیاث ابادی انجام میدهد تحریف گزاره های تاریخی با هدف تخریب کوروش بطور اخص و ایران باستان بطور اعم است. با نگاهی به نوشته های او و پاسخ هایی که بعضا به پان ایرانیست ها میدهد اوج دل آزردگی و کینه توزی اورا میبنیم و ازهمینجا درمیابیم که او برخلاف ادعایش در اینباره فردی بی طرف و راستگو نیست! اینکه میگوید کار محقق اینست که دروغ نگوید جز شعاری دهن پرکن چیزی نیست! همچنین اینکه میگوید دشمنان کوروش پرستش افرادی بی ادبند حداقل خوداو نیز نمونه ای از این استعداد را بروز داده است! (مثلا بنگرید به: احوالپرسی آریایی+دروغ را به اندازه دهنتان بگوییدو...)

بهرحال جناب غیاث ابادی با عنوانی درشت نوشته است که : رنج‌های بشری ۱۴۵: کورش بزرگ و نابودی همیشگی کادوسیان! وقتی ادمی اینرا میخواند و منابع معرفی شده را میبنید به این فکر می افتد که براستی کوروش بزرگ همه ی کادوسیان اعم از گیلک ها و لرهای مرکزی را چنان کشته و و خانه هایشان را چنان ویران کرده که دیگر نامی ازانها نیست . او در ادامه اورده است :

یکی دیگر از کشورها و تمدن‌هایی که به دست کورش بزرگ و با تهاجم سپاه پارسی او برای همیشه نابود شد، تمدن درخشان گیلان باستان یعنی کادوسی/ کادوسیان بود که در جنوب‌غربی دریای کاسپی/ دریای مازندران جای داشت. کادوسیان دستکم یکبار کوشیدند تا استقلال و هویت خود را باز یابند اما با سرکوب هخامنشیان مواجه شدند و برای همیشه از تاریخ محو گردیدند.

کادوسیان برای همیشه توسط کوروش نابود شدند! ولی این قوم نابود شده بگمان غیاث ابادی از ناکجاآباد سربراورده و دستکم یکبار دیگر هم شوریدند؟ چگونه پس ازانکه نابود شدند دوباره شوریدند؟

بهرحال بقول غیاث ابادی پس از شورشی اینبار با قتل عام هخامنشیان روبرو شده برای همیشه ی تاریخ محو گشتند؟! براستی چنین است؟ دروغ و دغل از این بالاتر؛ اینرا از انرو با این صراحت گفته ام تا نشانی روشن از دروغ پراکنی کسی باشد که خود دروغ پردازان کوروش پرست را نکوهش میکند .

او نوشته است : که کوروش بدانجا رهسپارشده تمدن کادوسی را نابود کرد.

نخست اینکه در هیچ کدام از منابع معرفی شده خبری از نابودی تمدن کادوسی نیست و این از برساخته های جناب غیاث ابادی "راستگو و بی طرف" است.

دوم اینکه او میگوید کادوسیان پس از شورشی و در پی سرکوب سخت هخامنشیان برای همیشه ی تاریخ محو گشتند!

پیش از هرچیز باید بدانیم که مقصود غیاث ابادی کدامین شورش گیلانی هاست؟ از انچه در منابع معرفی شده برمی اید اینست که این شورش در زمان اردشیردوم هخامنشی است همه ی منابع غیاث ابادی بدین امر تصریح دارند. اما شورشی دیگر نیز انچنانکه از کتیبه بیستون بر میاید روی داده بود که دران کادوسیان با پارتیان دست به شورش زده بودند :«بند16ستون2:پارت و گرگان برمن شوریده به طرف فرورتیش رفتند . ویشتاسپ پدر من ، در پارت بود مردم شوریدند و ویشتاسب با قشونی در محلی موسوم به ویش پااوزات در پارت با او جنگید. اهورمزد مرایاری کرد. به اراده ی او ویشتاسب شورشیان را شکست داد پس از ان مملکت مطیع من شد.»

دراینجا هم هیچ اثری از نابودی نیست چراکه اگر تمامی پارتیان نابود میشدند دیگر مطیع شدنشان معنی نداشت از رفتار داریوش در دیگر شهرهای شورش نیز این نکات برمی اید: 1- تنها سران شورشی کشته میشوند 2- هیچ شهری نابود نمیشد 3- قتل عام مردم عادی روی نمیداد.

اما برگردیم به شورش زمان اردشیر دوم که مد نظر اقای غیاث ابادی نیز هست ؛ چنانکه بر می آید مآخذ ایشان همگی مربوط به شورش زمان اردشیر است اما براستی آیا منابع غیاث ابادی میگویند که شورشیان آنچنان با خشم و کین و جنگ سپاهیان شاه سرکوب شدند که دیگر اثری از آنان درتاریخ باقی نماند؟!

پس سزد که از منابع مورد استناد حضرت استاد غیاث آبادی نقل کنیم : «کادوسیان در زمان اردشیر دوم ، مانند بسیاری از ایالات شوریدند ... اردشیر در راس سپاهی مرکب از سیصدهزار پیاده و ده هزار سوار برای فرونشاندن این شورشها حرکت کرد... سرزمین کاسیان کوهستانی صعب العبور و همیشه ابری است... شاه بدلیل قحطی در این سرزمین دچار کمبود اذوقه گشت تا انجا که سپاهیان مجبور بخوردن اسب و الاغ سپاه میشدند..... کادوسیان دو پادشاه داشتند که جدا از همدیگر اردو میزدند . تیری باز (=عامل اردشیر) نقشه ای پیش خود کشید و پس از آن که آنرا به اردشیر عرضه دارد ، خود او مخفیانه به یکی از دو پادشاه مزبور رفت و پسرش را نزد دیگری فرستاد . هرکدام به پادشاهی که نزد او رفته بودند گفتند «پادشا دیگر کسانی نزد شاه فرستاده و داخل مذاکره شده و اگر میخواهید فریب نخورید پیش دستی کنید که قبل از دیگری با شاه داخل مذاکره شده باشید . من هم با تمام قوا به شما کمک میکنم» پادشاهان مزبور حرف تیریباز و پسر اورا باور کردند و همراه او و پسرش رسولانی نزد اردشیر فرستادند.....بالاخره تیریباز و پسرش با رسولان پادشاهان کادوسی امدند و به شریطی صلح منعقد شد » ن.ک. پلوتارک ، اردشیر بند28و29+ مشیر الدوله (پیرنیا) جلد2/818

همه ی انچیزی که منابع میگویند همانی است که فوقا گذشت . اما غیاث ابادی داستان شورش را نقل میکند و از استعداد داستانسرایی خود استفاده کرده می افزاید که آهان ، هخامنشیان برای همیشه ی تاریخ ، مردم کادوسی را نابود کردند!

اینرا باید افزود که در نسخه پیرنیا ، گفتار مزبور از کتاب پلوتارک، اردشیر 28-30 نقل شده است و غیاث ابادی نیز همین ادرس را ارائه کرده است. اما نسخه ی اینترنتی کتاب پلوتارک ، داستان فتح گرگان را در بند 24از بخش اردشیر ذکر شده است

برای روشنتر شدن موضوع بنگرید به متن اینترنتی کتاب پلوتارک ، بخش اردشیر بند 24 :

There being two kings amongst the Cadusians, and each of them encamping separately, Teribazus, after he had made his application to Artaxerxes and imparted his design to him, went to one of the princes, and sent away his son privately to the other.

So each of them deceived his man, assuring him that the other prince had deputed an ambassador to Artaxerxes, suing for friendship and alliance for himself alone; and, therefore, if he were wise, he told him, he must apply himself to his master before he had decreed anything, and he, he said, would lend him his assistance in all things.

Both of them gave credit to these words, and because they supposed they were each intrigued against by the other, they both sent their envoys, one along with Teribazus, and the other with his son. All this taking some time to transact, fresh surmises and suspicions of Teribazus were expressed to the king, who began to be out of heart, sorry that he had confided in him, and ready to give ear to his rivals who impeached him.

But at last he came, and so did his son, bringing the Cadusian agents along with them, and so there was a cessation of arms and a peace signed with both the princes.

بنگرید به بند 24: http://www.bostonleadershipbuilders.com/plutarch/artaxerxes.htm

نیز:http://ebooks.adelaide.edu.au/p/plutarch/lives/chapter66.html

همانگونه که میبنید در متن اینترنتی کتاب اردشیر اشاره به خاتمه یافتن شورش با صلح است بدون انکه حتی اشارتی کوتاه بر وقوع جنگ نماید.

اما اوج دروغگویی  و یا شاید غرض ورزی ایشان انجایی است که حضرت استاد در تایید گفتار خویش به کتاب دیودور سیسلی ارجاع داده است.

 ادرس ایشان عبارت است از: دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورکایی و اسماعیل سنگاری، انتشارات جامی، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۱۴۹؛

اما انچه ما در این ادرس دیدیم  نتنها هرگز نشانی از انچه این محقق  میگوید نیست بلکه  همانطور که ذیلا می اید روشن میشود که او علنا دست به جعل تاریخ یازیده است ؛ متن صفحه۱۴۹از کتاب مزبور  بدون هیچ تغییر و تبدیل و تخریب و تحریف در پایین امده است :

بند33کتاب دوم /صفحه ی 149کتاب : در زمان پادشاهی آرته (= شاه ماد،نزدیک به یکسده پیش از ظهور کوروش بزرگ mmj)، جنگ بزرگی بین مادها و کادوسیان روی داد . منشا آن چنین بود: یک پارسی به نام پارسود -که بخاطر شجاعت و دوراندیشی و دیگر خصلتهایش مردی برجسته و بزرگ بود- مهر و دوستی شاه (=ارته)را نسبت به خویش جلب کرد به گونه ای که شاه هنگام مشورت بیشترین تاثیر را از وی میگرفت. پارسود به سبب حکمی که شاه علیه وی صادر کرده بود رنجیده خاطر شده، همراه با سه هزار پیاده نظام و هزار سوارنظام، نزد کادوسیان پناه برد و خواهرش را به ازدواج یکی از برجسته ترین رجال این سرزمین دراورد. این یاغی ، این سرزمین را برای کسب استقلال خویش برانگیخت و خود به عنوان سرکرده، برگزیده شد. وی پس از اگاهی از این که نیروی های بی شماری علیه وی فرستاده شده است ، تمامی کادوسیان را به جنگ فراخوانده ، اردویش را در دربند ورودی این سرزمین - همراه  با سپاهی کمتر از 200هزار نفر نبود-  برپا ساخت. وی با پادشاه ، آرته ، که همراه 800هزار سرباز به جنگ آمده بود، پیکار کرد و بیش ز 50 هزار تن از آنهارا بخاک هلاکت رساند و باقی را از سرزمین کادوسیان راند. پارسود  که با این پیروزی تحسین و ستایش همگان را بخود جلب کرده یود توسط بومیان به پادشاهی برگزیده شد؛ وی از ان زمان پی در پی به ماد یورش می برد و آنرا ویران می کرد. پارسود به آوازه ای بلند دست یافت  و در آواخر عمرخود به جانشین خود سوگند رسمی داد که همواره کین کادوسیان علیه ماده را بردل داشته باشد و نذر کرد اگر روزی تبارش و جملگی کادوسیان با مادها از در صلح و اشتی در آیند، دچار لعن و عذاب الهی شوند.به این خاطر است که کادوسیان همواره دشمن مادها بودند و هرگز اطاعت پادشاهان آنها - تازمانیکه کوروش امپراتوری را ازان پارسیان کند- گردن ننهادند.

لینک اسکن شده از کتاب مذکور:

 

http://img4up.com/up2/74548284600396525153.jpg

قضاوت  پیرامون انچه عینا و عملا از کتاب «ایران و شرق باستان در کتابخانه ی تاریخی » نوشته دیودور سیسیلی صفحه ی 149 با مقدمه ی دکتر شیرین بیانی، نقل شد در قیاس با تحریفات روشن و دروغگوییهای واضح جناب غیاث ابادی را به خوانندگان این نوشتار واگذار میکنیم بی آنکه بخواهیم شرحی بیافزاییم و از این بیشتر گوییم که غیاث ابادی در بیشتر نوشتارهای خود از روی حقد و کینه و دشمنی و غرضی که به ایران باستان دارد یا پیدا کرده است دست به تحریف و تخریب و جعل تاریخ زده و با وقاحت و دنائت تمام مدعی راستگویی نیز هست!

راستی این دنائت و پستی نیست که اینچنین دروغ گفته و  سپس مدعی شود که :

وظیفه محقق مستقل فقط دروغ نگفتن است و بس به عنوان پژوهشگری مستقل که برای کسی یا جایی کار نمی‌کند و مدیون کسی نیست، فقط وظیفه و تعهد اخلاقی و انسانی دارم که در نوشته‌های خود دروغ نگویم و اگر اشتباه کرده باشم در رفع آن بکوشم. رعایت کردن احساسات کاذب و تعلقات تاریخی دیگران و بزرگداشت پهلوان‌پنبه‌ها وظیفه من نیست. چون من مادر نازکش بچه‌های لوس (و بعضاً بی‌تربیت) نیستم دروغ را به اندازه دهانتان بگویید!چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱از دیروز که مطلبی با عنوان «جایزه» نوشتم و یک جعبه پشمک اعلای یزد معین کردم برای کسی که بتواند سندی در ادعاهای محیرالقول کورش‌پرستان و دیگر پیروان راه راستی بیاورد، واکنش‌هایی فرستاده شده پر از جلوه‌های ادب. خب عزیز جان! قربون آن هوش سرشارتان بروم، الهی جز جیگر بگیره هر کی چشم نداره نبوغ و تلقی شما را ببینه! «دروغ را قد دهانتان بگویید»، چرا اینقدر دروغ را شاخدار و دُم‌دار می‌گویید که نتوانید از عهده جوابش بر آیید و شروع کنید به جوش آوردن در فصل گرما؟

آیا مخاطبین غیاث ابادی از گوسفندان و احشامند؟

بگذارید از جنبه های دیگری نیز ادعای غیاث آبادی را بررسی کنیم ؛ اگربه ادعای غیاث ابادی کادوسیان برای همیشه ی تاریخ نابود و محو شده اند بایستی هیچ نشانی در تاریخ از خود بجای ننهاده باشند . درحالی که رد پای انان درتاریخ هخامنشیان و جنگهای ایرانیان مکرر بجا مانده است توضیح انکه سواران و جنگجویان کادوسی از جمله جنگجویان دلیر و شجاعی بودند که شهرت آنها در دلیری و شجاعتشان در نبردها مورخان یونانی و رومی را مجبور به یاد کردن از آنها میکرد . ازاینرو سپاهیان کادوسیان رکنی از ارکان سپاه هخامنشی بشمار می آمدند. چنانکه هرودوت هالیکارناسی در زمره ی لشکرکشی خشیرشا به یونان نام مردم گرگان را در زمره ی سپاهیان آورده است :

«کیسی ها -کاسی ها- کم و بیش همان جامه پارسیان را داشتند اما به جای کلاه نمدی ، دستار برسر بسته بودند . فرمانده اینان آنافس پسر اوتانس بود. هیرکانیان (=گرگانیها؟) نیز لباس و سلاحی مانند پارسیان داشتند و فرمانده انها مگاپانوس بود که سپس ساتراب بابل شد»هرودوت ،کتاب 7بند62

«کاسپین ها - کاسی ها- (احتمالا کاسی های مرکزی-لرها؟)لباس چرمی بتن داشتند و دارای کمانی از نی به سبک بومی خود و شمشیرهای کوتاه بودند و فرماندهی آنان را آریومردوس برادر آرتوفیوس برعهده داشت» هرودوت کتاب7بند67

درجنگهای ایرانیان با اسکندر نیز مرتبا سپاه گرگانی را میبنیم که در زمره سپاه ایران در حال جنگیدن با سپاه مقدونی است . برای مثال در جنگ گرانیک سپاهیان گرگانی مشهور بودند

«بعد از او سپیردات والی ولایات ینیانی که ریاست سواره نظام گرگانی را داشت » پیرنیا 2/901 بنقل از دیودور

همچنین مورخان اسکندر در زمره ی تدارکات داریوش سوم برای جنگ ایسوس اورده است که

«(شمار) ارامنه ،40هزارپیاده و 7هزار سوار، گرگانی ها که شجاعتشان در آسیا معروف است ، 10 هزار سوار..... از سواحل بحر خزر هشت هزار پیاده و دویست سوار » پیرنیا 2/929 بنقل از کونت کورس

همچنین ترکیب سپاه ایران در جنگ گوگمل :

«ساتی برزن، هراتی ها را و فراتافرن،سوارهای پارتی ، گرگانی ، تپوری را. مادی ها ، کادوسیان ، ساکه سینیان در تحت فرماندهی آثروبات بودند » پیرنا 2/988

و همچنین مورخین اسکندر درباب فتح شهر گرگان بدست او اورده اند :

« سکندر وقتی که به گرگان می رفت ، قشون خود را سه قسمت کرد ؛ ...پس از این اسکندر از معابر گذشته وارد گرگان شد به طرف زادراکرت رفت (استراباد کنونی تقریبا). در اینجا به (سرداردیگرش) کراتر رسید بی اینکه سپاهیان اجیر یونانی را که در خدمت داریوش بودند ، دیده باشد، ولی تمامی سرزمنیهایی را که از آن می بایست بگذرد به زور یا با مذاکره و قرارداد به اطاعت دراورده بود. » «پس از آن اسکندر وارد گرگان شد و تمام شهرهای آنرا تصرف کرد. وقتی که او از این مملکت عبور میکرد به شهرهایی رسید که موسوم به شهرهای خوشبخت اند. »پیرنیا 2/1171-1174

باری ، همه ی این نام ها و یادها از گرگان و جنگجویان آن و نیز شهرهای اباد ان، زمانی است که به ادعای غیاث ابادی تمامی مردم گرگان از روی زمین و یادکرد تاریخ محو شده اند. این ادعای دروغین غیاث ابادی درحالی است که منابع معرفی شده ی غیاث ابادی هرگز از نابودی این قوم سخن نگفته اند. افزون براین مگر نه اینست که شاهان اشکانی از همین ایالات پارت و گرگان سربراورده مدتی در اماکن صعب العبور این دیار علم استقلال برداشتند و نهضت ازادی ایران را از همین دیار اغاز کردند؟ یا مگر جز اینست که بارها در طول تاریخ از گرگانی ها یاد شده چه در دوره ی ساسانیان و چه در دوره ی عربها ؟ مگر غیر از اینست که خود غیاث ابادی از فردوسی نقل میکند که گرگانی ها در زمان انوشیروان شوریدند با این حال چگونه میتواند دروغی به این بزرگی ببافد و بسراید که مردم گرگان توسط هخامنشیان برای همیشه از تاریخ محو شدند! مگر نه اینست که مردم ان دیار در دوره ی عربها و جهل و جور اموی و عباسی بارها سربشورش نهاده یا تا مدتها مستقل از انها می زیستند . با اینهمه شاهد تاریخی ایا میتوان چنین ادعای گزافی مطرح کرد که اینان برای همیشه ی تاریخ توسط هخامنشیان محو و نابود شده اند ؟!

 این داستانسرایی غیاث ابادی حقیر را بیاد این داستان می اندازد که : روزی یک شیاد مفلوک فرومایه بر بالای منبر جست و بانگ برآورد که های و هوار ! ای مردم روزگار! می دانید که امامزاده یعقوب را در مصر بر فراز مناره شیر درید؟! مردم ساده ی شیفته و شیدای این شیاد هم کف میزدند و هورا میکشیدند تاکه روزی فرد دانایی پیداشده گفت : ای شیاد ! نخست اینکه امامزاده نبوده و پیغمبرزاده بود و خود نیز پیغمبر بود! دودیگر یعقوب نبود و یوسف بود! سوم اینکه مصر نبود و کنعان بود! چهارم اینکه بالای منبر نبود و ته چاه بود! پنجم اینکه شیر نبود و گرگ بود! ششم اینکه اصل داستان هم دروغ بود!

 خود استاد غیاث ابادی سالها پیش چنین مینوشت:

دلیل اینکه چرا جوانان جستجوگر هویت ملی که به دنبال گمشده‌ای نزدیکتان می‌شوند و خیلی زود از پیرامونتان می‌گریزند را در گفتارهای انتقادی امثال بنده و استاد رجبی جستجو نکنید. دلیلش را در گفتار و کردار خود بجویید. جوان امروز را نمی‌توان به مانند نسل‌های پیشین فریب داد. حتی به مانند یک نسل پیش. اکنون دروغ‌ها و فریب‌های تاریخی را نمی‌توان به نام واقعیت‌ها به خوردش داد. او دلیل و سند معتبر تاریخی می‌خواهد. سخن من و شما (هر قدر که زیبا و احساساتی باشد) برای او سند نیست. امروزه اوج عصر سرعت و فراوانی اطلاعات در سراسر تاریخ بشری است. همه اینرا فهمیده‌اند که دیگر ممکن نیست به نسل امروز دروغ‌های تاریخی گفت. می‌فهمند و از پیرامونتان می‌گریزند. آنان از این همه دروغ که پیرامونشان را گرفته، خسته و بیزارند. چرا نکته به این سادگی را درک نمی‌کنید؟http://ghiasabadi.com/ashoftegie-jaelane-tarikh.html

امروز حال او انچنان شده که سزاوار همین گفتار است.

«در این نوشتار از الفاظی تند مانند ،شیاد، دروغگو ، تحریف تاریخ و....امثالهم بکار رفته است که همگی صرفا مقتضای انچیزی است که نگارنده از نوع نگارش و استناد به منابع  مقالهی مزبور توسط اقای غیاث ابادی دریافته است از اینرو لازمست یاداور شد که نگارنده از بکارگیری این الفاظ هیچگونه دشمنی و قصد و غرضی نسبت به اقای غیاث ابادی نداشته  و انچه بیان شد مقتضای نوع نوشتار مورد نقد طلب میکرد و اینکه ممکن است این الفاظ توهین تلقی شود از همه و ان جناب پوزش میطلبم»

بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب،تنها بصورت متن کامل و بدون تغییر، همراه با ذکر ادرس و نام وبلاگ آزاد است.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط:

قدمت نام زرتشت (پاسخ به رجزخوانی غیاث ابادی)

جناب غیاث ابادی که در چند روز گذشته لحن و ادبیات خود را بیش از پیش  از حوزه ی ادب و متانت و گذشت و بزرگی یک محقق که میتواند الگوی جوانانی باشد بدور برده اند و در فحاشی متقابل  به دشمنانش عینا و عملا به انان  کلمات  رکیک نثار (!) میکند ، تا این رویکردش نشانی از ادب و اخلاق این محقق و پژوهشگر نام اشنا  باشد. بهرحالا ایشان در مطلبی با عنوان  جایزه! با ادبیاتی عامیانه و بدور از شان یک فرد تحصیلکرده و پژوهشگر ؛ از سر حقد و کینه  رجزهایی سروده  و به اصطلاح مبارز طلبیده است . عموم گفته های ایشان صحیح و درست است (هرچند ادبیاتی نامناسب دارد)  بجز مطلبی که ذیلا از ایشان نقل میشود :

ما راستش مقداری خسته شده‌ایم از بس دیگران سند خواستند و ما دادیم، عیبی دارد حالا ما بخواهیم و دیگران بدهند؟ پس به این ترتیب و اگر اشکالی ندارد، به هر کسی که سندی نشان دهد که .....نشان دهد نام زرتشت در کدام سند تاریخی کهن‌تر از 1800 سال پیش آمده است؛....یک جعبه پشمک فرد اعلای یزد جایزه داده می‌شود.

مورخان و فیلسوفان یونانی بسیاری که پیش از 1800سال قبل میزیسته اند نام زرتشت  را ذکر کرده اند  و برای  زمان زندگی  او هریک زمانهایی قائل  شده اند زمانهای  بعضا بسیار دور که میتواند همگی نشان و نمودی از قدمت ایین زرتشت  یا ایین مغ و شهرت ان نزد  فلاسفه و مورخان باستان باشد. همانگونه که استاد هاشم رضی در کتاب آیین مغان (ص172) بیان میکند :

« افلاتون، ارستو و خسانتوس و دیگران ، در آثار خود قدمت فراوانی را از عصر زندگانی زرتشت به دست می دهند هرچند که تاریخ های یاد شده به وسیل این بزرگان اختلافات فاحشی را باهم ارانه میدهند اما این اختلاف ارا ، نشانگر  ان است که در سده های چهارم و پنجم پیش از میلاد عصر زرتشت مساله ای کهنه و بسیار دور بوده که این چنین اختلافهایی را موجب میشده است»

بی هیچ مقدمه و شرحی  به بیان نام تعدادی  از مورخانی و فیلسوفانی که پیش از 1800سال قبل از زرتشت  یاد کرده اند می پردازیم .

1- خسانتوس : وی در محدوده 425-465 قبل از میلاد میزیسته است و اولین کسی است که از زرتشت در اثار خود یاد میکند . مطالبی از او بنقل از مورخانی چون نیکولاوس (سده یک پیش از میلاد) و دیوژنس لرتیوس (210میلادی) بیادگار مانده است. مورخ اخیر یعنی دیوژنس لرتیوس بنقل از او درباره ی زرتشت  اورده است :

« زرتشت 600سال پیش از لشکر کشی خشیرشا بطرف یونان بسر میبرده است. »

البته بقول استاد  پورداود در دو نسخه ی (بزعم او غیرمعتبر) دیگر که از دیوژنس لرتیوس بیادگار مانده  رقم  6000سال  ذکر شده است.[1]

2-کتزیاس :  طبیب یونانی که سالهایی در دربار ایران  میزیسته است از کتزیاس کتابی بجای نمانده ولی از کتاب او  توسط مورخانی چون فوتیوس  (875 میلادی) و  دیودورس سیسلیوس (سده یک م) و .... یادداشتهایی از کتاب او  در اثار خود بجای نهاده اند. دیودورس بنقل از کتزیاس   : زرتشت  را پادشاه بلخ رقیب و معاصر پادشاه اشور نینوس و زنش سمیرامیس دانسته است [2] استاد ابراهیم پورداود این داستان را مشروحا اورده است که در این جا چون بنای این مقال برایجاز است از ذکر ان خودداری میگردد.

3- افلاطون : وی فیلسوف نام اشنای یونانی است که در سالهای 427-347 میزیست. او زرتشت را موسس ایین مغ معرفی کرده و ایین او را بهترین طرز ستایش خدایان و دارای افکار عالی دانسته است.

شاگردان او اعم از ارسطاطالیس ،ادکسوس،هرمدرس نیز از زرتشت و زمان او یاد کرده اند ؛ پلینیوس رومی (سالهای32-79میلادی) بنقل از انها در جز سی ام کتاب خود از مغان و موسس اصلی ان  زرتشت صحبت میدارد [3] پلی نیوس حتی از اداب زرتشتیان نیز بیاناتی واقعی اورده است از جمله اداب استفاده از گومیز یا شاش گاو در غسل و شستشو  نقل کرده است [4] هموست که روایاتی در نحوه ی زادن معجزه وار زردتشت  اورده است روایتی که بیان میکند زرتشت بهنگام زادنُ  خندید، او همچنین  نقل میکند که زرتشت پیش از پیامبری ۳۰سال در بیابان زیست ، روایتی که شبیه روایات منابع شرقی است یعنی در متون اوستایی نیز تکرار شده است.[۵]

ادوکسوس و پلینیوس و ارستو معتقد بودند که زرتشت (زورآسترzoroaster) شش هزار سال پیش از مرگ افلاتون میزیسته است.[۶]

4- بروسوس :مورخ کلدانی که در زمان  انتیوخس اول شاه سلوکی میزیست . از او  نوشته هایی در اثار دیگران نقل شده است . از داستانهایی که وی نقل میکند فتح  بابل  بدست مادها است که او سرسلسله ی مادها را   زرتشت معرفی میکند [۷]

5-فیثاغورس : ریاضیدان و فیلسوف معروف یونانی که در سده 5-6پیش از میلاد میزیسته است. او سفرهایی به مصر داشته است از برخی اخبار بر می اید که به ایران نیز سفر کرده است. برخی از مورخان یونانی از جمله پلوتارک (46-125میلادی)، اپولئیوس (متولد125میلادی) ، کامنس الکساندرینوس (متوفی218میلادی) هیپولیتوس (اسقف رومی شنوات 233-303میلادی) و دیگران   اورا شاگرد   زرتشت معرفی کرده اند . پلی نیوس رومی نوشته است :فیثاغورس ،دمکریتوس، امپدکلس و افلاطون  از برای اموختن آیین مغ سفر دور کرده اند! والریوس ماکسیموس (سده اول میلادی) مینویسد : فیثاغورس به ایران رفت و بتعلیمات مغان پرداخت از انان گردش اختران و سیر ستارگان و نیروی و خصایص طبیعی انها آموخت.[۸]

6- دینو Dino : یکی از مورخان بزرگ است که در سال 350 پیش از میلاد حیات داشته است. او تاریخ بزرگی از اوضاع شرق نگاشته است که دران اوضاع اشور را در جلد یک ، اوضاع ماد  را در جلد دو و اوضاع پارس را در جلد سوم اورده بود. از همین منبع سرشار است که نویسندگان چون کورنلیوس cornelius و پلوتارک سودجویی های فراوان کرده اند . اینان نیز زمان زرتشت را 5000سال پیش از جنگ ترویا دانسته اند [۹]

بهرحال پیرامون اگاهی هایی که مورخان باستان از ایین مغ و ایین زرتشت و زمان زندگی او میدهند و بررسی درستی روایات و تطبیق ان با روایات اوستایی و استوره های ایرانی میتوان به کتاب ایین مغان فصل 4و5 و۶ نیز کتاب دین های ایرانی از استاد هاشم رضی رجوع کرد . که با نگاهی گذرا به این منابع میتوان بخوبی پوچی این ادعا که نام و نشانی از زرتشت تا پیش از سال 200یا 300 میلادی نیست  پی برد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- مشروح را بنگرید به : ابراهیم پورداود ، یسنا ، جلد 1 ص 79-80

2- مشروح را بنگرید به : همان ص 81-90

3- مشروح را بنگریدبه : همان ص 91-94

4-مشروح را بنگریده به :هاشم رضی، دانش نامه ایران باستان جلد 3 ص1850، ذیل واژه گئومیز+ وندیداد،ترجمه تفسیر و یادداشت ، هاشم رضی ، جلد ۲ ص۷۲۱-۷۲۸+ هاشم رضی، ایین مغان ص۲۸۸-۲۸۹.

5-مشروح را بنگرید به : ابراهیم پورداود،یسناجلد۱ص ۲۱منابع شرقی که استاد پورداود بدان استناد میکند : از انجمله در کتاب پنجم دینکرد در فصل 2فقره ی 5 ودر کتاب 7 دینکرد در فصل 3 در فقره 2 ودر فقرات24-25 و در کتاب زادسپرم در فصل 4 فقرات 13-15 رجوع شود...+ هاشم رضی ، ایین مغان ص۲۸۱.+ محمود رضا افتخار زاده ، ایران /ایین وفرهنگ ص۱۲۴

۶-مشروح را بنگرید به : هاشم رضی ، ایین مغان ، ص173+ 181-182

۷-مشروح را بنگرید به : یسنا ،جلد1 94-96

۸-مشروح را بنگریده به : همان 96-102

۹-مشروح را بنگرید به : ایین مغان ص187-194

 بازنشر این نوشتار منحصراً در محیط وب،تنها بصورت متن کامل و بدون تغییر، همراه با ذکر ادرس و نام وبلاگ آزاد است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط :

۱-کشورگشایی ایرانیان و هجوم ترک و تازی و مقدونی(نقد مرادی غیاث ابادی)

۴-برده داری در زمان هخامنشیان(نقد مرادی غیاث ابادی)

گزنفون و اتش زدن شهرها بدست کوروش ( نقد مرادی غیاث ابادی)

اقای غیاث ابادی در مطلبی جدید به نقل از کوروشنامه گزنفون  مدعی نقل مستقیم و بدون استنباط شخصی از ماخذ  مذکور شده و اورده است که :

رنج‌های بشری ۱۳۶: کورش بزرگ و به آتش کشیدن خانه مردمبه گزارش گزنفون، کورش در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمت‌های آسمانی در اختیار ماست تا به تارومار دشمنی بپردازیم که در خواب است. جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است. ما در صبح زود در حالی به شهر حمله می‌کنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیده‌اند. ما مشعل‌های بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانه‌های آنان جملگی از چوب خرما است. سربازان ما خانه‌های آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعله‌های آتش بسوزند».

شگفت اینکه جناب  غیاث ابادی مدعی هستند که :

این نقل را بدون استنباط شخصی و داوری از آن رو آوردم که اولاً معلوم باشد منظور از «نام نیک» و «آزادگی» چیست و دیگر آنکه چند و چون ستایش کورش توسط گزنفون که عده‌ای زیاد از آن دم می‌زنند و سخن می‌رانند، معلوم شود!برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴

بی انکه بخواهیم نظری ارائه کنیم  تنها بنقل مستقیم گزارش و روایت گزنفون از فتح  بابل (= اسور ، نینوا؟) می پردازیم تا هم به اصل ماجرا پی برده باشیم و هم به درجه ی امانت داری جناب غیاث ابادی  پی ببریم . درباب فتخ نینوا  گزنفون دراغاز  روایت میکند که بهنگامه ی محاصره   یکی از مردمان شهر  خبر اورده است که  :

ناگاه شخص خاينى از شهر خارج شد و به او خبر داد كه مردم *نينوا چون قلب سپاه او را ناتوان تشخيص داده اند، مصمم هستند در حين عقب نشينى بر وى حمله برند. اين امر چندان دور از حقيقت نبود. چون حصار و باروى اطراف شهربسيار طولانى بود لذا وقتى قلب سپاه گسترش مى يافت ناچار عمق آن بسيار كم و ناقص مى ماند.» کوروشنامه ترجمه رضا مشایخی ص 212

گویا این خبر در سپاهیان کوروش اثر نهاده بود  چراکه انان  دراغاز با وجود برج  و باروهای بزرگ شهر تسخیر شهر را ناممکن میدانستند  و خبر مخبر را  نزدیک به حقیقت میپنداشتند. بهرحال پس از اینکه کوروش با مشورت با سرداران سپاه خود دریافت که برای تسخیر شهر بایستی مجرای رودی که از میان  باروها گذشته و به درون شهر میرود را تغییر دهد  برای سرداران و سربازانش سخنانی را یاداور گشت . باهم بخوانیم :

« سپس كورش فرمان داد كه سران پياده نظام و تيراندازان و سواره نظام پارسى هريك در رأس ستون هاى خود مركب از هزار نفر حاضر شوند و ساير متحدين پش تسر آنها حركت كنند جملگى در اندك زمانى حاضر و مهياى حركت شدند. آن گاه گارد مخصوص و پياده نظام خاصه و سواره نظام را مأمور ساخت به بستر رودخانه وارد شوند تا اين كه بدانند كف آن به اندازه كافى محكم است يا نه. پس از اطمينان، فرمان داد كليه رؤساى سواره نظام و پياده نظام گردش جمع شوند و گفت:دوستان من، بستر رودخانه وسيع و راه بسيار مناسبى براى ورود ما به شهر است، برويم و با كمال اطمينان و بدون ذره اى ترس و ترديد وارد شهر شويم. حريف ما همان است كه با وجود متحدين بسيار از ما شكست خورد(مقصود اینست که دولت اسور متحد لیدی  در جنگ پیش از این بوده است mmj.). همه آن روز را به ياد داريد كه در  مقابل ما شكست خورد و پا به فرار گذارد. آنروز صبح خيلى زود خود را براى مدافعه آماده كرده بودو سلاح كافى در دست داشت و صف آرايى نموده بود، و حال آن كه امروز كه ما آنان را مورد حمله قرار مى دهيم جملگى در خواب و مست باده عيش و نوش اند. مردم* يا در بستر ناز و خوشى آرميده اند و يا در گوشه و كنار به نوشيدن و طرب مشغول اند و چون ما را در داخل شهر خود ببينند چنان گرفتار بهت و هراس خواهند شد كه ديگر قادر به در دست گرفتن سلاح نيستند. اگر بعضى از اشخاص در گوشتان خوانده اند كه ورود در شهرى به اين عظمت، با وجود پاسبانان متعدد و كثرت جمعيت و از جان گذشتگى مردم* امرى دشوار و خطرناك است؛ اطمينان داشته باشيد كه در برابر سپاهيان دلير و كارآزموده اى مانند شما كار مهمى از آنان ساخته نيست. حصار خانه هاشان همه از چوب خرما و با قير قابل احتراق آغشته است. ما مشعل هاى بسيار داريم كه در اندك فرصت همه جا را شعله ور و شهر را دچار حريق عظيمى خواهد كرد. سربازان ما مقدارى قيرقابل احتراق با خود دارند و به سرعت خانه ها را آتش خواهند زد و بدين قرار مدافعين يا بايد خانه ومواضع دفاعى خود را رها كنند و بگريزند يا در ميان شعله هاى آتش بسوزند.»  همان ماخذ ص214

 

دراینجا روشن میشود که جناب غیاث ابادی  واژه ی حصار  را  بعنوان پیشوند  خانه ها  حذف میکند یا واژه مدافعین را به مردم تبدیل میکند  تا از این رهگذر تحریف و تخریب گزارش تاریخی ، نشان و نمودی  برای  ضربه زدن و تخریب یک شخصیت تاریخی - که به گمان او  بت  دشمنانش یا توهین کنندگان به اوست  - بیابد .(ناگفته پیداست که فوقا و انچه ذیلا می اید از کاربرد معنایی متفاوت برای واژه مردم در گزارش گزنفون است گاه بعنوان کسانی که قصد حمله به قلب سپاه دارند مردمی که در خواب نازند مردمی که بهمراه پاسپانان حاضر به جان فشانی اند یا مردم یا مدافعینی که بر فراز حصار خانه هایند و یا حتی مردمی که باید ازخانه خارج نشوند . انچه روشن است انست که  در گزارش فوق مدافعین بمعنای واژه ی مردم عادی نیستند)

بهترتیب چنین برمی اید که این نطق کوروش  برای  شرایط سختی باشد که احتمالا شهر یکپارچه  سر به مقاومت و درگیری با استفاده از برج و بارو و حصارهای درون شهری باشد چراکه بنا به گزارش گزنفون  درعمل  چنین نشد و مشعلی برافروخته نگشت تا حصار خانه هایی بلکه خانه هایی سوزانده شود ! باهم بخشی از ادامه ی گزارش گزنفون را که مقصود نظر ماست را بخوانیم : 

«و در حین تسخیر شهر کوروش دستور داد که :كورش به سواره نظام و سربازان خود امر داد هركهدر كوچه ها يافتند بكشند و به جارچيان كه زبان آشورى مى دانستند فرمان داد ندا برآورند كه مردم* در خانه خويش بمانند و قدم بيرون ننهند والا خونشان هدر است. آن گاه گاداتاس و گوبرياس فرارسيدند. اولين اقدامشان شكرگزارى در برابر خدايان بود كه به آنان فرصت دادند تا انتقام خويش را از پادشاه جرار و سفاكى چون شاه آشور بستانند. سپس خدمت كورش شتافتند و اشك شوق و شعف بر رخسارشان جارى بود، خود را به پاى كورش انداختند و دست و پاى او را غرق بوسه كردند و از اين موهبت و سعادتى كه نصيبشان شده بود سر از پا نمى شناختند.» همان ماخذص 216

 

باید افزود در انچه گذشت براین نیستیم و نبوده ایم که کردار کورش را شرعی اخلاقی انسانی جلوه داده و ازاو دفاع کرده باشیم تنها برانیم که انچه را که تحریف و تخریب گزارشی از گزارشهای تاریخی دانسته ایم را روشن سازیم همچنین باید اضافه کرد که برخی دیگر از نقل قولهای جناب غیاث ابادی از تاریخ کتزیاس نیز بگونه ای ظریف و زیبا! تحریف شده است تا هرچه بیشتر بر ذهن و ضمیر خوانندگان  اثر نهد. مثلا بخشی از مطالبی که در مقاله : کوروش بزرگ و مصادره اسناد تاریخی " و ... امده  با این گونه تحریف وتخریب و تخلیط گزاره های تاریخی  روبرو شده اند که امیدوارم  در اینده ی نزدیک بتوانم تمامی این گزارشها را بدون تحریف  بازگو نمایم.

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط

۱-کشورگشایی ایرانیان و هجوم ترک و تازی و مقدونی(نقد مرادی غیاث ابادی)

۴-برده داری در زمان هخامنشیان(نقد مرادی غیاث ابادی)

تورات و فتح بابل توسط کوروش بزرگ (نقد مرادی غیاث ابادی)

جناب اقای غیاث ابادی در تازه ترین اظهار نظر مطالب قابل تامل زیر را بیان نموده اند:

رنج‌های بشری ۹۷: کورش در تورات:کورش بزرگ در متن عهد عتیق (تورات) گرامی داشته شده و نجات‌دهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است. اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای بزرگ برای نابودی بابل نیز بوده است: «من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشه‌کن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب 14، بند 22 و 23)»؛ «پس از هفتاد سال، پادشاه بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانه‌ای ابدی تبدیل خواهم کرد (کتاب اِرمیا، باب 25، بند 12)». شواهد تاریخی و باستان‌شناختی نشان می‌دهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد و پس از حمله کورش به بابل تمدن کهن و باشکوه آن برای همیشه از میان رفت.

اقای غیاث ابادی با برداشتی شخصی  از برخی بندهای کتاب اشعیا که فوقا ملاحظه میکنید در تایید  مطالب عهد عتیق کوروش را نابود کننده ی بابل و قطع کننده ی نسل بابلیان میخواند. پیش از هرچیز باید گفت که مطالب کتاب اشعیا  همگی از قول یهوه و بعنوان یک پیشگویی و یک وعده ی الهی  است و هیچ اشارتی به کوروش در باب فوق نیست . باید این نکته را هم در همینجا افزود که اقای ناصر پورپیرار در کتاب برامدن هخامنشیان ص208 موضوع فوق را نقل کرده است   اقای پورپیرار اما مطالب تورات را بدون تحریف و دخل و تصرف در جملات نقل کرده اند  درحالیکه  جناب غیاث ابادی برخی پیشوندها و پسوندهارا بگونه ای خاص  شاید بمنظور تفسیر برای  پرده پوشیده است . باهم بندهای فوق را بدون تغییر بخوانیم :

22:14    و يهوه صبايوت مي گويد: «من به ضدّ ايشان خواهم برخاست.» و خداوند مي گويد: «اسم و بقيّه را و نسل و ذريّت را از بابل منقطع خواهم ساخت.23:14    و آن را نصيب خارپشتها و خَلابهاي آب خواهم گردانيد و آن را با جاروب هلاكت خواهم رُفت.» يهوه صبايوت مي گويد.24:14    يَهُوَه صبايوت قسم خورده، مي گويد: «يقيناً به طوري كه قصد نموده ام همچنان واقع خواهد شد. و به نهجي كه تقدير كرده ام همچنان بجا آورده خواهد گشت.25:14    و آشور را در زمين خودم خواهم شكست و او را بر كوههاي خويش پايمال خواهم كرد. و يوغ او از ايشان رفع شده، بار وي از گردن ايشان برداشته خواهد شد.»26:14    تقديري كه بر تماميِ زمين مقدّر گشته، اين است. و دستي كه بر جميع امّت ها دراز شده، همين است.۲7:14    زيرا كه يهوه صبايوت تقدير نموده است، پس كيست كه آن را باطل گرداند؟ و دست اوست كه دراز شده است پس كيست كه آن را برگرداند؟اشعیا۲۲-۲۷/۱۴

هیچ نشانی از این نیست که منظور از بندهای فوق شخص و زمان کوروش بزرگ باشد . این نکته را باید در نظر داشت که  اشعیا و ارمیا هردو در روزگاران مادها میزیستند  روزگاری که از کوروش و هخامنشیان خبری نبود با اینهمه  انها شاهد  جنگ میان مادها و بابلیان بودند از اینرو انان را دلگرم به پیشگوییهایی میکرد تا دل سیاه ستم دیده ی یهود را به اینده امیدوار نگه دارد . اینکه میان مادها و بابلیان در زمان استیاگ جنگ و درگیری وجود داشت هم از عهد عتیق و ایات رهایی بخش اشعیا و ارمیا بر می اید و هم از کتیبه های بابلی  :

 ارميا  27:51  30:51

27:51    «عَلَمها در زمين برافرازيد و كَرِنّا در ميان امّت ها بنوازيد. امّت ها را به ضدّ او حاضر سازيد و ممالك آرارات و منيّ و اَشْكَناز را بر وي جمع كنيد. سرداران به ضدّ وي نصب نماييد و اسبان را مثل ملخ مودار برآوريد.28:51    امّت ها را به ضدّ وي مهيا سازيد. پادشاهان ماديان و حاكمانش و جميع واليانش و تمامي اهل زمين سلطنت او را.29:51    و جهان متزلزل و دردناك خواهد شد. زيرا كه فكرهاي خداوند به ضدّ بابل ثابت مي ماند تا زمين بابل را ويران و غيرمسكون گرداند.30:51    و شجاعان بابل از جنگ دست برمي دارند و در ملاذهاي خويش مي نشينند و جبروت ايشان زايل شده، مثل زن گشته اند و مسكنهايش سوخته و پشت بندهايش شكسته شده است.

البته مطالبی که از عهد عتیق نقل میشود انگاه برای ما بعنوان یک پیشگویی میتواند مطرح باشد که براین باور نباشیم که همه ی اینها از ساخته های پس از سقوط بابل باشند.

کتیبه ی بابلی : « این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانه‌ای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود. .....من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان می‌دهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بوده‌اند و توان زیادی ندارند.» (ن.ک. http://ghiasabadi.com/nabonidus.html)

با اینهمه اینکه برخی چون  غیاث ابادی و پورپیرار این بندها و بندهای مشابه -که ذیلا می اید- را با کوروش تطبیق دهند  بنظر ما بخطا رفته اند . بگذارید برخی دیگر از بندهای مورد استناد ایشان را مرور کنیم :

ارميا  2:50  46:50

2:50      «در ميان امّت ها اخبار و اعلام نماييد، ‌عَلَمي برافراشته، اعلام نماييد و مخفي مداريد. بگوييد كه بابل گرفتار شده،‌ و بيل خجل گرديده است. مَرُوْدك خرد شده و اَصنام او رسوا و بتهايش شكسته گرديده است،3:50       زيرا كه امتي از طرف شمال بر او مي آيد و زمينش را ويران خواهد ساخت به حدي كه كسي در آن ساكن نخواهد شد و هم انسان و هم بهايم فرار كرده،‌ خواهند رفت.    4:50            خداوند مي گويد كه در آن ايّآم و در آن زمان بني اسرائيل و بني يهودا با هم خواهند آمد. ايشان گريه كنان خواهند آمد و يهوه خداي خود را خواهند طلبيد.8:50 از ميان بابل فرار كنيد و از زمين كلدنيان بيرون آييد. و مانند بزهاي نر پيش روي گله راه رويد.9:50            زيرا اينك من جمعيت امّت هاي عظيم را از زمين شمال برمي انگيزانم و ايشان را بر بابل مي آورم و ايشان در برابر آن صف آرايي خواهند نمود و در آنوقت گرفتار خواهد شد تيرهاي ايشان مثل تيرهاي جبّآر هلاك كننده كه يكي از آنها خالي برنگردد خواهد بود.10:50    خداوند مي گويد كه كلدانيان تاراج خواهند شد و هر كه ايشان را غارت نمايد سير خواهد گشت.11:50        زيرا شما اي غارت كنندگان ميراث من شادي و وجد كرديد و مانند گوساله اي كه خرمن را پايمال كند، جست و خيز نموديد و مانند اسبان زورآور شيهه زديد.13:50           به سبب خشم خداوند مسكون نخواهد شد بلكه بالكلّ ويران خواهد گشت. و هر كه از بابل عبور نمايد متحيّر شده، به جهت تمام بلايايش صفير خواهد زد.14:50        اي جميع كمان داران در برابر بابل از هر طرف صف آرايي نماييد. تيرها بر او بيندازيد و دريغ منماييد زيرا به خداوند گناه ورزيده است.15:50   از هرطرف بر او نعره زنيد چونكه خويشتن را تسليم نموده است. حصارهايش افتاده و ديوارهايش منهدم شده است زيرا كه اين انتقام خداوند است. پس از او انتقام بگيريد و بطوري كه او عمل نموده است همچنان با او عمل نماييد.17:50          «اسرائيل مثل گوسفند، پراكنده گرديد. شيران او را تعاقب كردند. اول پادشاه آشور او را خورد و آخر اين نبوكدرصّر پادشاه بابل استخوانهاي او را خرد كرد.»18:50    بنابراين يهوه صبايوت خداي اسرائيل چنين مي گويد: «اينك من بر پادشاه بابل و بر زمين او عقوبت خواهم رسانيد چنانكه بر پادشاه آشور عقوبت رسانيدم.22:50    آواز جنگ و شكست عظيم در زمين است.23:50        كوپال تمام جهان چگونه بريده و شكسته شده و بابل در ميان امّت ها چگونه ويران گرديده است.25:50            خداوند اسلحه خانه خود را گشوده، اسلحه خشم خويش را بيرون آورده است. زيرا خداوند يهوه صبايوت با زمين كلدانيان كاري دارد.29:50   تيراندازان را به ضدّ بابل جمع كنيد. اي همگاني كه كمان را زه مي كنيد، در برابر او از هر طرف اردو زنيد تا احدي رهايي نيابد و بر وفق اعمالش او را جزا دهيد و مطابق هر آنچه كرده است به او عمل نماييد. زيرا كه به ضدّ خداوند و به ضدّ قدّوس اسرائيل تكبّر نموده است.30:50      لهذا خداوند مي گويد كه جوانانش در كوچه هايش خواهند افتاد و جميع مردان جنگي اش در آن روز هلاك خواهند شد.36:50          شمشيري بر كاذبان است و احمق خواهند گرديد. شمشيري بر جبّاران است و مشوّش خواهند شد.37:50         شمشيري بر اسبانش و بر ارابه هاش مي باشد و بر تمامي مخلوق مختلف كه در ميانش هستند و مثل زنان خواهند شد. شمشيري بر خزانه هايش است و غارت خواهد شد.38:50          خشكسالي بر آبهايش مي باشد و خشك خواهد شد زيرا كه آن زمين بتها است و بر اصنام ديوانه شده اند.41:50    اينك قومي از طرف شمال مي آيند و امّتي عظيم و پادشاهان بسيار از كرانه هاي جهان برانگيخته خواهند شد.42:50           ايشان كمان و نيزه خواهند گرفت. ايشان ستم پيشه هستند و ترحم نخواهند نمود. آواز ايشان مثل شورش دريا است و بر اسبان سوارشده، در برابر تو اي دختر بابل مثل مردان جنگي صف آرايي خواهند نمود.     45:50    بنابراين مشورت خداوند را كه درباره بابل نموده است و تقديرهاي او را كه درباره زمين كلدانيان فرموده است بشنويد. البته ايشان صغيران گله را خواهند ربود و هر آينه مسكن ايشان را براي ايشان خراب خواهد ساخت.46:50   از صداي تسخير بابل زمين متزلزل شد و آواز آن در ميان امّت ها مسموع گرديد.

اقای پورپیرار برخی از گزاره های فوق را بهمراه برخی دیگر از مطالب عهدعتیق پیرامون پیش بینی سقوطبابل  و اینده ی  تلخ بابل نقل میکند و بعنوان نتیجه گیری و توضیح و تکمله می افزاید که  : «مسلما رویکرد یهود به کوروش برای گشودن راه بازگشت به انها به اورشلیم و پاک سازی منطقه  از تمدنهای کهن از انجا که به ستیز های طولانی ، خونریزی های فراوان و قساوت ویژه نیازمنده بوده است نشان از شهرت کوروش به جنگ اوری و شقاوت دارد....چنین است که چاره اندیشان و سران یهود را باید سنگینی نیروی فرود تیغه شمشیر ، دقت پرتاب نیزه و کمان و خون خوارگی ویژه قبیله کوروش جذب کرده باشد ، نه سلیمان پیامبر گونه سرکرده انها (!!)...عیلام(!!) و ماد و لیدی را برچیند و انگاه این خبرگی در خونریزی و هجوم و برخورد با قوم یهود به دلیلی که اشکار نیست، استثنائا به گذشت و انسان دوستی و مروت بدل شود بدیت  ترتیب طبیعی است که شهرت کوروش به عنوان یک نظامی بیرحم، نه یک منجی پرعطوفت نظر یهود را بخود جلب کرده باشد. » ص211  سپس  همان بندهای بالا از ارمیا را ذکر کرده و مدعی  تطابق  تاریخی  کردار کوروش و پیشگویی های فوق میگردد . تطابق از چه نظر ؟ از این نظر که در ارمیا و اشعیا  عبارت قوم شمالی گفته شده و کوروش و طایفه ی بی نام و نشانش(!) نیز از استیپ های جنوب روسیه اند  یا که استیپ ها سوار بر اسبند و کمان دارند یا که تیپ انها در هجاری تخت جمشید  نشانی از  نژاد اسلاو  بودن انهاست! (مشروح را بنگرید به : دوازده قرن سکوت : برامدن هخامنشیان ص214)

باری، همه ی این تطابق تاریخی  براین چند سخن پوچ استوار است که گویا  اسناد اشور نزدیک به یک سده پیش از ظهور کوروش پادشاهی پدران اورا اثبات نمی کند که با بلاهت تمام بیان کند که او از طایفه ی بی نام و نشانی بود یا بیفزاید که «تصرف بابل توسط کوروش نه بعنوان یک امپراتور بل بوسیله ی سرکرده ی محلی قومی ناشناس صورت پذیرفت » (همان ص۲۱۴) گویا واژه دوقوم پارس و ماد برای پادشاهان بین النهرین بیگانه بوده است و ایندو قوم هیچ سابقه ی تاریخی شناخته شده در منطقه نداشتند.   ویا گویا اقوام دیگر منطقه اسب و استر و کمان  و نیزه نمیشناختند و تنها همین استپهای روسیه چنین منشی داشتند گویا منطقه هرگز روی جنگ و درگیری و خونریزی بخود ندیده بود  و میان تمدنهای عیلام و اشور و بابل و سومر فینیقیه  هیچ جنگی در هزاره ی پیش از ان صورت نگرفته است . عیلامیان هرگز با جنگ و درگیر اشنا نبوده و  وسائل جنگیدن چون کمان و نیزه را هیچ نمیشناختند.همه ی اینهارا میگذاریم و میگذریم ! بگذارید تا بمانند جناب پورپیرار  پیشگویی ارمیا را مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم تاچه اندازه گزارش ارمیا  با عملکرد شخص کورش قابل تطبیق است :

1-  مَرُوْدك خرد شده و اَصنام او رسوا و بتهايش شكسته گرديده است.ارمیا 51/2

برخلاف پشگویی ارمیا  و برخلاف ادعای جناب پورپیرار  و غیاث ابادی  (غیاث ابادی : شواهد تاریخی و باستان‌شناختی نشان می‌دهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد) نتنها مردوک ودیگر بتها  شکسته نگردیدند بلکه  منزلت دوباره یافتند :

از ماه کیسْلیمو تا ماه آدارو، همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بی‌قدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند.... در روز چهارم، کمبوجیه پسر کوروش، برفت به نیایشگاه [. . .؟ (اِزیدَه؟)] نَـبـو که . . . گـاو نـر . . . او بدان جایگه برفت و پیشکشی‌هایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد . . . نیزه‌ها و تیردان‌های چرمی از . . . (سپس از نزد) نَبو بسوی اِسَگیلَه فرا رفت. او در برابر بِـل و خدا مـاربـیـتـی (؟)، گوسفندی را پیشکش بکرد.(ن.ک. http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html  ) اما خود کوروش در کتیبه ی مشهورش از مردوک و جایگاه انان چنین یاد میکند : فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم... همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی.(ن.ک http://ghiasabadi.com/manshur.html) شاید بیشتر گفتن از منشور کوروش باوجود  ترجمه ی رسای ان در فضای مجازی صحیح نباشد

اما سئوال اینجاست ایا در سراسر دوره ی هخامنشیان حادثه ای رویداده است که طی ان مردوک و بتهای بابل شکسته شوند؟ پاسخ به این سئوال منفی است ، در هیچ سند تاریخی  موضوع شکستن مردوک و بتهای بابل توسط اعقاب کوروش نیامده است اما در زمان خشیرشا و در پی شورش بابل او به معبد مردوک تاختن گرفت . برعکس کوروش داریوش و کبوجیه به معبد بی احترامی کرد و کاهن معبد را کشت و مجسمه مردوک را به ایران اورد. (ن.ک.هرودوت کتاب1بند183) در  زمان خشیرشا نیز هیچ خبری از شکستن بتها نیست  تنها مجسمه مردوک به اسارت به ایران اورده شد( مشروح را بنگرید به پیرنیا 1/519)

همچنین در زمان مادها نیز سابقه تخریب  معابد خدایان بابلی وجود دارد . چنانکه در منشور نبونید امده است که « این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانه‌ای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود... من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان می‌دهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».(ن.ک. http://ghiasabadi.com/nabonidus.html)

2- به سبب خشم خداوند مسكون نخواهد شد بلكه بالكلّ ويران خواهد گشت. و هر كه از بابل عبور نمايد متحيّر شده، به جهت تمام بلايايش صفير خواهد زد.ارمیا51/14

در دوران کوروش هرگز چنین اتفاقی روی نداده است چنانکه در کتیبه بابلی و منشور کورش میخوانیم : « در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گوتیوم (سرزمین گـوتـیـان، از ایرانیان باختری)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.سپس نـبـونـیـد به بابل بازگشت و آنگاه او در آنجا بازداشت شد. در پایان ماه، نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه برند. از آن پس، آیین‌ها و مراسم به مانند گذشته برگزار می‌شوند.در روز سوم از ماه آرَهـسَـمـنَـه (= آرامی: مِـرهِـشـوان/ فارسی باستان: وَرکَـزَنَـه/ آبان)، کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد. (ن.ک. http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html)

منشور کورش « 23. همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم... ۲۴٫ ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید... ۲۹٫ و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،۳۰٫ مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از … تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.۳۱٫ من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم. ۳۲٫ فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.» (ن.ک. http://ghiasabadi.com/manshur.html

3- حصارهايش افتاده و ديوارهايش منهدم شده است زيرا كه اين انتقام خداوند است.ارمیا51/17

هیچ گزارشی اعم از کتیبه ها یا اسناد مکشوفه و یا روایات مورخین باستان وجود ندارد که در زمان کوروش حصارهای شهر بابل و دیوارهاش منهدم شده باشد . نتنها وجود ندارد بلکه کورش خود در منشورش اورده است :

« ۸٫ … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم …۳۹٫ … دیوار آجری خندق شهر را،۴۰٫ … که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛۴۱٫ … به انجام رسانیدم.۴۲٫ دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ …» (ن.ک. http://ghiasabadi.com/manshur.html)

اما  پس از کوروش و پس از شورشهای بابل در زمان داریوش و خشایارشا گویا دیوار شهر بابل ویران شده است تا بنوعی از مقاومت شهر در شورشهای بعدی جلوگیری نماید این موضوع را مورخان یونانی گزارش کرده اند :

هرودوت کتاب 3بند158 «بدین گونه بود که بابل برای دومین بار گشوده شد اکنون داریوش ارباب شهر بود و فرمان داد همه باروها و دروازه های شهر را ویران کردند»

این گفته ی هرودوت هم چندان معتبر نیست بقول مرحوم پیرنیا ۱/۴۲۶: « این روایت هرودوت که داریوش دیوارهای بابل را خراب کرد نیز درست در نمی اید زیرا در زمان اسکندر ُ چنانکه بعض مورخین  ذکر کرده اند و در جای خود بیاید این شهر دارای دیوارهای محکم بود اگر روایت هرودوت را صحیح بدانیم پس باید معتقد باشیم  که بعدها شاهان هخامنشی اجازه داده اند دیوارهای شهر مزبور را بسازند و این فرضی است بعید اگر سیاست اقتصا کرد که دیوارها خراب شود در قانی به چه ملاخظه اجازه بنای ان را داده اند»

4- لهذا خداوند مي گويد كه جوانانش در كوچه هايش خواهند افتاد و جميع مردان جنگي اش در آن روز هلاك خواهند شد.ارمیا 50/30

هیچ گزارشی وجود ندارد که در زمان فتح بابل جوانان مردم عادی کشته شوند. همچنین گزارشی وجود ندارد که تصریح بر هلاکت تمامی مردان جنگی ان داشته باشد . همانطور که پیشتر بیان شد اسناد تاریخی براینکه بابل به ارامی فتح گردید متفقند . اما میتوان  بند فوق را با زمان داریوش و شورشهای بابل تطبیق داد .

هرودوت کتاب 3بند159« افزون بران سه هزار تن از بزرگان شهر بابل  را به چهارمیخ کشید و به بقیه اجازه داد در شهر خود زندگی کنند همچنین فرمان داد زنانیبرای اهالی بیاوند تا نسل انان از میان نرود» + مقایسه کنید با کتیبه بیستون : « بند ۱ ۱-۵ داریوش شاه گوید: پس از این نَـدیـتَـبَـئـیـرَه با چند سوار گریخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را. پس از آن نَـدیـتَـبَـئـیـرَه را در بابل کشتم. »+« اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویدَفَـرنـا بابلیان را شکست داد و آنان را ببسته و بیاورد. ۲۲ روز از ماه «وَرکَـزَنَـه»گذشته بود آنگاه که اَرخَـه که خود را به دروغ نبوکدنصر می‌نامید و مردانی که همدستان برجستة او بودند را دستگیر کرد. من فرمان دادم آن اَرخَـه و مردانی که همدستان برجسته‌اش بودند را در بابل به دار آویزند.»(ن.ک.http://ghiasabadi.com/behistun2.html)

 

همانگونه که مشاهده میشود   ارکان مطالب ارمیا و اشعیا  بهیچ روی با دوره ی کوروش و نحوه ی فتح بابل سازگاری ندارد.

 ــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک مرتبط :